عیوقی

عیوقی

بخش ۳۰ - چو گلشه سوی شام شد مستمند

۱

چو گلشه سوی شام شد مستمند

بیاورد بابش یکی گوسفند

۲

ز بهر حیل سرش ببرید زود

به کرباس اندر بپیچید زود

۳

بخوابید در خیمه چون مردگان

شب تیره برداشت بانگ و فغان

۴

برآورد با زن به یک جا خروش

که آوخ ز گلشاه ببرید هوش

۵

همه اهل حی جمله گرد آمدند

سلبها دریدند و گریان شدند

۶

بشد باب گلشاه گوری بکند

نهادش به گور اندرون گوسفند

۷

همه اهل حی راست پنداشتند

سراسر همه نوحه برداشتند

۸

همه جملگی زار و گریان شدند

چو ماهی ابر تابه بریان شدند

۹

دل خلق با درد پیوسته شد

بریشان در خرمی بسته شد

تصاویر و صوت

نظرات