باباطاهر

باباطاهر

دوبیتی شمارهٔ ۱۲۰

۱

ز عشقت آتشی در بوته دیرم

در آن آتش دل و جان سوته دیرم

۲

سگت ار پا نهد بر چشمم ای دوست

بمژگان خاک راهش رو ته دیرم

تصاویر و صوت

دیوان کامل بی نظیر باباطاهر عریان همدانی ۱۳۱۱ - باباطاهر عریان - تصویر ۴۹

نظرات

user_image
حمید
۱۳۸۹/۰۳/۲۷ - ۱۵:۰۱:۵۷
سلامبه نظر من مصراع سوم اینطوری باید بشه:سگت ار پا نهد بر چشمم ای دوست (چشمم به جای چشم)
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.
user_image
وحید سبزیان‌پور wsabzianpoor@yahoo.com
۱۴۰۱/۰۷/۰۵ - ۰۹:۱۲:۲۱
بوته ظرفی است که زرگر، طلا را در آن ذوب می­کند. در اینجا استعاره از قلب آتشین است که شعله­های عشق از آن زبانه کشیده است. شاعر نمی­گوید قلب من مانند کورة زرگری است، ادعا می­کند که در سینة من یک کورة مذاب وجود دارد. در این کوره به جای طلا، دل و جان من قرار دارد. همانگونه که زرگر طلا را در کوره می­گذارد تا ناخالصی آن جدا شده طلای ناب و خالص به دست آید، آنچه در کورة دل، به سبب عشق و دلدادگی خالص می­گردد، جان و دل است که مانند طلا گرانبها است و در عین حال نیازمند پالایش و تصفیه. عشق آتش است، قلب کوره است و طلای پالودة آن دل و جان آدمی است. (هرکه را جامه ز عشقی چاک شد / او ز حرص و عیب کلی پاک شد)  در سنت­های ایرانی یکی از علائم استقبال از مهمان و شوق دیدار او، آب و جارو کردن راه اوست. (آب زنید راه را هین که نگار می­رسد.) در دو بیت زیر، پا را از حد محبوب به سگ او می­کشاند سگی که در فرهنگ اسلامی و سنّت­های ادبی ما، نماد ناپاکی، نجاست و فرومایگی است (سگ به دریای هفت­گانه مشوی که چو تر شد نجس­تر باشد) که اگر سگ تو با همة ناپاکی پا بر چشم من نهد. برای خوشامد او به استقبالش رفته با جارویی از مژگان دیده، خاک راهش را می­روبم، بدیهی است که در تضاد موجود بین پای سگ و مژگان چشم و تعبیر «جارو کردن خاک را برای پای سگ دوست آن هم با مژگان» اغراق شاعرانه­ای وجود دارد که شدت ارادت عاشق به محبوب را نشان می­دهد: سوته: سوخته.|| 2. روته: جاروکرده.