باباطاهر

باباطاهر

دوبیتی شمارهٔ ۳۶۱

۱

ته که نوشم نه‌ای نیشم چرایی

ته که یارم نه‌ای پیشم چرایی

۲

ته که مرهم نه‌ای بر داغ ریشم

نمک پاش دل ریشم چرایی

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
مریم
۱۳۹۱/۱۱/۲۶ - ۱۲:۰۸:۵۴
مصرع اول بیت دوم:ته که مرهم نه ای زخم دلم را(یا داغ دلم را یا ریش دلم را)زیرا داغ ریش یک مضاف ومضاف الیه غیرمتجانس است ووزن شعر راهم بهم میریزد.
user_image
آروین طهماسبی
۱۳۹۹/۰۸/۲۹ - ۰۳:۳۰:۴۸
مصرع دوم بیت اول می شودته که مرهم نه ای زخم دلم رازیرا که داغ ریشم وزن شعر را به هم میزند و اتباطی به مصرع دوم ندارد
user_image
افسانه چراغی
۱۳۹۹/۱۱/۱۳ - ۱۵:۰۲:۱۵
داغ نشان و علامتی است که با فلز گداخته روی بدن چهارپایان نقش می‌بندد. داغ به هیچ وجه پاک شدنی و التیام یافتنی نیست که با مرهم گذاشتن، بتوان آن را از بین برد.اما ریش به معنی جراحت و زخم است که با مرهم گذاشتن التیام می‌یابد. پس داغ ریش به هیچ وجه ترکیب درستی نیست. ضمنا شاعر کلمه ریش را به یک معنی، دو بار در بیت تکرار نمی‌کند. پس مصرع سوم به این شکل درست است:تو که مرهم نه‌ای زخم دلم را
user_image
احمدرضا
۱۳۹۹/۱۲/۱۹ - ۰۰:۳۱:۴۹
بیت سوم ظاهر به شکل زیر هم انشا شده و وزن و معنا را بهبود می بخشد.ته که مرهم ن ای ریش دلم رانمک پاش دل ریشم چرایی
user_image
محسن.ق
۱۴۰۲/۰۴/۰۵ - ۱۰:۲۰:۵۹
درود آوردن "ریشم" در مصرع سوم، موسیقیِ جاری در مصرع‌های دیگر را ادامه داده و شاعر با آوردن این واژه جریان را قطع نکرده است. علاوه بر این، انگار همراهان عزیز نخستین معنایی را که از "ریش" دریافت می‌شود به کلی فراموش کرده‌اند! ریش، به موهای صورت یک مرد نیز می‌گویند! و البته که شاعر ما مرد است و به احتمال بسیار زیاد، ریش بلندی نیز داشته است. پس می‌توان دو ریش در یک بیت را، جناس تام دانست. ریشِ نخست، موی صورت و ریش دیگر، زخم دل. ضمن این‌که می‌شود بین ریش و دل مراعات نظیر فرض کرد. اما هرچه اندیشیدم، معنای مقبولی، دست‌کم برای خودم، درباره‌ی ترکیب "داغ ریش" پیدا نکردم. به اشک‌های چکیده‌ای که از چشم‌ها بر صورت و ریش سُر می‌خورند فکر کردم، اما راضی‌کننده نبود! گفتم شاید شاعر به سبب وجود حیا و ایرادات شرعی، جای خالی بوسه را داغِ ریش تعبیر کرده است. یا ممکن است خودِ ریش را نوعی داغ دانسته، چنان که بسیاری از مردان در عزای عزیزان ریش خویش را کوتاه نمی‌کنند. لازم به یادآوری‌ست که عزا گرفتن فقط برای مرگ نیست. نکته‌ی پایانی که باید عرض کنم این است که شاعر، خود اهل شعر و ادب است و به نظر نمی‌رسد به نکاتی که ما از آن آگاهیم، آگاه نباشد!