باباطاهر

باباطاهر

دوبیتی شمارهٔ ۵۷

۱

سه درد آمو بجانم هر سه یکبار

غریبی و اسیری و غم یار

۲

غریبی و اسیری چاره دیره

غم یار و غم یار و غم یار

تصاویر و صوت

سید جابر موسوی صالحی :
افسر آریا :

نظرات

user_image
ali
۱۳۹۳/۰۸/۱۴ - ۰۵:۵۶:۱۹
خداوندا سه غم ا یه بیک بار غریبی و اسیری غم یار غریبی و اسیری سخت نایه غم یار مشکله تا چون شود کار.
user_image
همدانی
۱۳۹۴/۰۴/۱۱ - ۱۹:۲۰:۲۷
ﺳﻪ ﺩﺭﺩ ﺁﻣﻮ ﺑﺠﺎﻧﻢ ﻫﺮ ﺳﻪ ﻳﮑﺒﺎﺭ<ﻏﺮﻳﺒﯽ ﻭ ﺍﺳﻴﺮﯼ ﻭ ﻏﻢ ﻳﺎﺭﻏﺮﻳﺒﯽ ﻭ ﺍﺳﻴﺮﯼ ﭼﺎﺭﻩ ﺩﻳﺮﻩ<ﻏﻢ ﻳﺎﺭ ﻭ ﻏﻢ ﻳﺎﺭ ﻭ ﻏﻢ ﻳﺎﺭ
user_image
مرتضی
۱۳۹۴/۰۹/۲۷ - ۰۴:۲۶:۱۵
صدای پای اسب یارم دوش اومد گل سرخ رو شالش گوش اومد
user_image
محمد ایمان
۱۳۹۵/۰۸/۲۸ - ۰۵:۳۹:۰۰
دوراه است بر سر راهم وای برمنیار از من دور است وای برمن
user_image
محمدرضا
۱۳۹۶/۰۵/۲۵ - ۰۱:۱۹:۴۷
در موسیقی محلی خراسانی از این دوبیتی های باباطاهر زیاد بهره برده شده.اساتیدی مثل پورعطایی و غفاری و شریف زاده با زیبایی خاصی این دوبیتی ها رو با صدای دلنشین دوتار خوندن
user_image
هاجرمحمودی
۱۳۹۹/۰۷/۱۳ - ۱۳:۲۹:۰۲
مسلمانان سه درد آمو بیکبار غریبی و اسیری و غم یارغریبی و اسیری سهل وایو غم یار مشکله تا چون شود کار
user_image
اییار
۱۳۹۹/۱۲/۱۸ - ۱۲:۳۹:۴۹
خداوندا سه درد آمو به یک بارخر لنگ و زن زشت و طلبکار خدا وندا زن زشتم تو بر دارخودم دونم خر لنگ و طلبکارخر لنگ رو میفروسم پولش رو میدم طلبکار هر سه درد درمون میشهدوستان با پوزش خواهی این شاید تنها یه طنز باشه بدرود
user_image
وحید سبزیان‌پور wsabzianpoor@yahoo.com
۱۴۰۱/۰۷/۰۵ - ۰۹:۱۵:۲۶
فراق و جدایی از یاران و عزیزان، شاید بدین­سبب جانکاه و جان­سوز است که یادآور جدایی آدمی از نیستان وجود و تبعید مرغ باغ ملکوت به محنت­آباد زمین است. وقتی عزیزی از دست می­رود، انگار نمک بر زخم کهنه پاشیده می­شود. درد و سوزش شدّت می­گیرد و چرک و خون بالا می­آید. در سنن ادبی ما، درد فراق وصف­ناپذیر دانسته شده است. به همین سبب باباطاهر در بیت دوم، غم یار را سه بار تأکید و تکرار کرده است. این سه تأکید، نهاد یا مسندالهی هستند که مسند آن­ها حذف شده است. باباطاهر نمی‌گوید غم یار چیست؛ زیرا آن را غیر قابل توصیف می­داند. گویی پس از غم یار سه نقطه گذاشته تا هرکس آن را با توجّه به تجربه و احساس خود بیان کند. حافظ نیز این غم را غیر قابل وصف دانسته ترس و عذاب قیامت را ذرّه­ای از آن می­داند: شنیده‌ام سخنی خوش که پیر کنعان گفت / حدیث هول قیامت که گفت واعظ شهر فراق یار نه آن می‌کند که بتوان گفت / کنایتیست که از روزگار هجران گفتخواجة شیراز در بیت دیگری وصف فراق را ناممکن می­داند: آنچه در مدت هجر تو کشیدم هیهات / در یکی نامه محال است که تحریر کنمسعدی درد فراق را مساوی جان­کندن، فرورفتن نیشتر در استخوان و سرازیرشدن خون از صحن و سرای خانه می­داند: من مانده‌ام مهجور از او بیچاره و رنجور از او / گفتم به نیرنگ و فسون پنهان کنم ریش دروندر رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن / گویی که نیشی دور از او در استخوانم می‌رودپنهان نمی‌ماند که خون بر آستانم می‌رود / من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می‌رودمولانا تاب و توان هر بلا و مصیبتی جز فراق را در وجود خود می­بیند؛ به همین سبب، از خدا می‌خواهد که ازمیان بلاها و مصائب، او را به درد فراق مبتلا نسازد: نیست در عالم ز هجران تلخ­تر / هرچه خواهی کن ولیکن آن مکنباباطاهر در ابیات دیگری نیز سختی فراق را وصف کرده است: مو کز سوته‌دلانم چون ننالم / به گل بلبل نشیند زار نالد مو کز بی‌حاصلانم چون ننالم / مو که دور از گلانم چون ننالمچون ننالم: استفهام در معنای امر است؛ یعنی باید ناله کنم. «سوته­دل»، «بی­حاصل» و «ناله»: تناسب.|| 2. گلان: استعاره از زیبارویان. «گل»، «بلبل» و «ناله»: تناسب. «به گل» و «دور»: تضاد. بلبل با آنکه در کنار گل نشسته است؛ از ترس فراق ناله می­کند من که از گل­ها و عزیزان خود دور هستم، باید ناله کنم. شاعر خودش را به بلبل و محبوب را به گل تشبیه کرده، بلبلی که در فراق گل ناله می‌کند. تشبیه عاشق و معشوق به بلبل و گل از مضامین رایج در اشعار فارسی است. بنال بلبل اگر با منت سر یاریست / که ما دو عاشق زاریم و کار ما زاریست(حافظ) بی‌ته گلشن چو زندانِ به چشمم / بی‌ته آرام و عمر و زندگانی گلستان آذرستانِ به چشمم / همه خواب پریشانِ به چشمم آذرستان: جای پر از آتش.|| 2. مانند کردن گلستان بی‌یار، به زندان و آذرستان، ازنوع تشبیه تمثیل است. در بیت دوم نیز زندگی در فراق یار به خواب پریشان تشبیه شده است.|| 3. خواب پریشان: کابوس، خواب ترسناک. اگر تو نباشی زندگی من مثل کابوس، ترسناک و غیر قابل تحمّلی می‌شود.
user_image
محمد تقی خاجی
۱۴۰۲/۰۱/۲۳ - ۰۸:۴۳:۳۲
سه درداومه بجونم هرسه کاری  غم یاروگرانی ونداری  غم یاروگرانی چاره دیره  نداری و نداری ونداری  محمدتقی خاجی