
شیخ بهایی
غزل شمارهٔ ۱۷
۱
پای امیدم، بیابان طلب گم کردهای
شوق موسایم، سر کوی ادب، گم کردهای
۲
باد گلزار خلیلم، شعله دارم در بغل
نالهٔ ایوب دردم، راه لب گم کردهای
۳
میکند زلفت منادی بر در دلها که من
گوهر خورشید در دامان شب گم کردهای
۴
گوهر یکتای بحر دودمان دانشم
لیکن از ننگ سرافرازی، لقب گم کردهای
۵
ای بهائی! تا که گشتم ساکن صحرای عشق
در ره طاعت، سر راه طلب گم کردهای
تصاویر و صوت

نظرات