شیخ بهایی

شیخ بهایی

غزل شمارهٔ ۲۰

۱

مقصود و مراد کون دیدیم

میدان هوس، به پی دویدیم

۲

هر پایه کزان بلندتر بود

از بخشش حق، بدان رسیدیم

۳

چون بوقلمون، به صد طریقت

بر اوج هوای دل، تپیدیم

۴

رخ بر رخ دلبران نهادیم

لحن خوش مطربان شنیدیم

۵

در باغ جمال ماهرویان

ریحان و گل و بنفشه چیدیم

۶

چون ملک بقا نشد میسر

زان جمله، طمع از آن بریدیم

۷

وز دانهٔ شغل باز جستیم

وز دام عمل، برون جهیدیم

۸

رفتیم به کعبهٔ مبارک

در حضرت مصطفی رسیدیم

۹

جستیم هزار گونه تدبیر

با تیغ اجل، سپر ندیدیم

۱۰

کردیم به جان و دل تلافی

چون دعوت «ارجعی» شنیدیم

۱۱

بیهوده صداع خود ندادیم

تسلیم شدیم و وارهیدیم

۱۲

باشد که چه بعد ما عزیزی

گوید چو به مشهدش رسیدیم:

۱۳

ایام وفا نکرد با کس

در گنبد او نوشته دیدیم

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
مهدی محبوبی
۱۳۹۹/۰۷/۱۸ - ۱۹:۵۱:۲۸
یک بیت جا افتاده است :بعد از بیت ِ ( بیهوده صداع ِ خود ندادیم... )و قبل از بیت ِ ( باشد که چه بعد ما عزیزی...)بیت ِ زیر جا افتاده است و باید نوشته شود : با وحشت ِ گور ، اُنس جُستیمدر کُنج ِ لَحَد بیارَمیدیم19 مهر 1399