شیخ بهایی

شیخ بهایی

غزل شمارهٔ ۲۵

۱

ساقیا! بده جامی، زان شراب روحانی

تا دمی برآسایم زین حجاب جسمانی

۲

بهر امتحان ای دوست، گر طلب کنی جان را

آنچنان برافشانم، کز طلب خجل مانی

۳

بی‌وفا نگار من، می‌کند به کار من

خنده‌های زیر لب، عشوه‌های پنهانی

۴

دین و دل به یک دیدن، باختیم و خرسندیم

در قمار عشق ای دل، کی بود پشیمانی؟

۵

ما ز دوست غیر از دوست، مقصدی نمی‌خواهیم

حور و جنت ای زاهد! بر تو باد ارزانی

۶

رسم و عادت رندیست، از رسوم بگذشتن

آستین این ژنده، می‌کند گریبانی

۷

زاهدی به میخانه، سرخ رو ز می دیدم

گفتمش: مبارک باد بر تو این مسلمانی

۸

زلف و کاکل او را چون به یاد می‌آرم

می‌نهم پریشانی بر سر پریشانی

۹

خانهٔ دل ما را از کرم، عمارت کن!

پیش از آنکه این خانه رو نهد به ویرانی

۱۰

ما سیه گلیمان را جز بلا نمی‌شاید

بر دل بهائی نه هر بلا که بتوانی

تصاویر و صوت

مجموعه ای از آثار و اشعار شیخ بهایی (فالنامه، گربه و موش، غزلیات، نان و حلوا، شیر و شکر) به ضمیمه زندگینامه مؤلف به کوشش سید محمد صحفی - بهاءالدین محمد بن حسین بن عبدالصمد عاملی (شیخ بهائی) - تصویر ۳۲

نظرات

user_image
محمدرضا
۱۳۹۰/۰۹/۰۹ - ۰۳:۴۲:۴۶
نسخه ی چاپی را نمیدانم ولی در کتاب سوم دبیرستان(نمیدانم از کجا بود) بیت اول ساقیا بده جامی زان شراب روحانی تا دمی براسایم زین حجاب ظلمانی نوشته شده بود نه جسمانی
user_image
آزاده
۱۳۹۰/۰۹/۱۲ - ۱۰:۰۵:۵۶
در بعضی نسخه ها و تصحیحات جسمانی آورده شده تا حق مطلب را بیشتر ادا کند
user_image
داود
۱۳۹۰/۰۹/۱۹ - ۲۳:۳۶:۳۶
هر دو گزینه میتونه صحیح باشه اما عرفا بیشتر ظلمات رو مربوط به عالم جسمیت میدونن واونو سر منشاء همه ظلمات پس همون جسمانی درسته
user_image
علی
۱۳۹۰/۱۱/۲۴ - ۱۳:۳۱:۱۱
بیت هفتم «سرخرو ز می دیدم» هست؟یعنی در اثر نوشیدنِ می سرخرو شده. بله؟
user_image
الهه
۱۳۹۱/۰۱/۲۰ - ۱۲:۳۸:۵۴
بیت:زاهدی به میخانه سرخ روز میدیدم اشتباه است چون در کتب قدیمی که برای مدرسه پدرم بود و بعضی از تصنیفهای خوانندگان به این صورت است:زاهدی به میخانه سرخ روی ز می دیدمبا تشکر از سایت خوبتون
user_image
محمد
۱۳۹۱/۰۷/۱۹ - ۰۸:۵۶:۲۳
در کتاب سوم دبیرستان خیلی این شعر جذابتره
user_image
عباس
۱۳۹۱/۰۸/۱۶ - ۰۹:۱۰:۱۰
چند بیت مهم از این شعر سالهاست که سانسور شده متاسفانه...!!!......مثلا می فرماید:سجده بر بتی دارم راه مسجدم منماکافر ره عشقم من کجا مسلمانیو یا یک بیت دیگر که مصرع اولش درست به یادم نیست ولی بیت دوم رو کاملا به یاد دارممی فرماید: "ما و زاهد هر دو داغ دار هستیم"داغ ما به دل باشد داغ او به پیشانی...صحت این اشعار را مطمئن هستم که از حضرت شیخ بهائی است
user_image
طاهره
۱۳۹۲/۰۲/۰۷ - ۰۶:۳۷:۲۴
واقعا شیخ بهایی رو دوست دارم.از افتخارات شیعیان هست.فرقی نمیکنه ایرانی باشی یا غیر ایرانی.شیخ بهایی یه لبنانی بود!
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۳/۱۵ - ۱۰:۵۰:۲۴
در شعر تعریفی برای رندی امده است و ان گذشتن از رسو م است و دانیم که تعریف و کرانمندی رندی دشوار است و کمتر کسی به اسانی انرا گفته است
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۳/۱۵ - ۱۱:۲۰:۱۰
یعنی به نظر شیخ رندی ساختارشکنی است؟
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۳/۱۵ - ۱۱:۴۵:۰۰
به نظر می رسد شیخ به تغییر مفاهیم معمولی در نگاه رند معتقد است
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۳/۱۵ - ۱۱:۴۶:۰۱
شیخ بهایی را دریدا کردم این خود واساخت است
user_image
محسن مردانی
۱۳۹۲/۰۳/۲۶ - ۰۱:۱۶:۰۳
احتمالاً "جسمانی" درست است در مقابل صفت "روحانی" در مصرع قبل
user_image
مزدک
۱۳۹۲/۰۹/۲۱ - ۱۶:۳۶:۳۴
آقا این قسمت دریدا با حال بود مرسی از آقای کیخا
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۹/۲۱ - ۱۷:۵۶:۰۸
سپاس مزدک این را خیلی وقت پیش نوشته بودم !
user_image
امیر
۱۳۹۲/۱۲/۰۷ - ۰۸:۲۹:۴۶
متن کتاب سوم دبیرستان.. ساقیا بده جامی زان شراب روحانی تادمی براسایم زین حجاب ظلمانیطره ی پریشانش دیدم و به دل گفتم این همه پریشانی بر سر پریشانی بی‌وفا نگار من، می‌کند به کار منخنده‌های زیر لب، عشوه‌های پنهانیدین و دل به یک دیدن، باختیم و خرسندیمدر قمار عشق ای دل، کی بود پشیمانی؟خانهٔ دل ما را از کرم، عمارت کن!پیش از آنکه این خانه رو نهد به ویرانی ما سیه گلیمان را جز بلا نمی‌شایدبر دل بهائی نه هر بلا که بتوانی
user_image
جواد
۱۳۹۳/۰۳/۱۱ - ۱۵:۳۶:۳۹
ما و زاهد شهریم، هر دو داغدار اما / داغ ما بود بر دل، داغ او به پیشانی
user_image
spammer
۱۳۹۳/۰۳/۲۸ - ۰۴:۰۷:۵۹
I literally jumped out of my chair and danced after reading this!
user_image
امین کیخا
۱۳۹۳/۰۳/۲۸ - ۰۴:۵۲:۲۹
خوب .ولی شما که نیک پارسی میدانی .به سخن برازنده پارسی هم بنویس تا به تو سر بفرازم . که من نیک تر از این سخن پارسی نازندگی و برازندگی نمی دانم .
user_image
روفیا
۱۳۹۳/۱۱/۰۶ - ۰۹:۰۰:۰۳
شاید هم شیخ بهایی از این جهت حرفش تشابه با مولوی داره که همون عالم رو حس و درک کرده که مولوی حس کرده .هاتف هم تو ترجیع بند اعجاب انگیز :چشم دل باز کن که جان بینیآنچه نادیدنی است آن بینیگر به اقلیم عشق روی آریهمه آفاق گلستان بینیبر همه اهل آن زمین به مرادگردش دور آسمان بینینچه بینی دلت همان خواهدوانچه خواهد دلت همان بینیهمین عالم رو به تصویر می کشه . عالمی که تو توش ظرفیت پذیرش همه چی رو داری و همه عالم بر وفق مرادته .
user_image
روفیا
۱۳۹۳/۱۱/۰۶ - ۰۹:۱۶:۳۳
در
پاسخ به اقای علی گرامی :در ادبیات عرفانی می رمز بی خویشی و مستی و خود بزرگ نبینی است .نه همه جا .با توجه به این بیت :شراب از پی سرخرویی خورندولی عاقبت زرد رویی کشندمی فهمیم در بیت مورد نظر شما مقصود می عرفانیست .یعنی تا وقتی که ان زاهد در عالم زهد بود و زهد خودشو میدید هنوز مسلمان نبود ولی به محض اینکه می عرفان رو نوشید و فهمید خودش و زهدش همه از جانب اوست و امتیازی به خودش نداد تازه مسلمان و سرخرو یعنی صاحب سلامت تن و جان شد .
user_image
جواد
۱۳۹۳/۱۱/۰۸ - ۱۵:۰۷:۳۷
سجده بر بُتی دارم راه مسجدم منما . کافر ره عشقم من کجا مسلمانیدر واقع عارف خودش رو از معیارهای ظاهری و چارچوب های محدود دینی خارج میکنه و جهان شمول میشه. این اشتباه رایجیه که باز عارف خارج شده از دایره رو با قوانین داخل دایره قضاوت می کنند. میگن این منظورش یک مسلمانی دیگه بوده. می گوید اصلا ما را چه کار به مسجد و مسلمانی و معنویت، ما فقط یک چیز میشناسیم اون هم عشقه. صد البته که برخلاف اشتباه باز هم رایج عشق جنبه مادی هم قطعا داره. نخواهیم همه چیز رو بر اساس منافع و افکار خودمون تفسیر کنیم.
user_image
علیرضا
۱۳۹۳/۱۱/۱۳ - ۰۰:۰۹:۳۰
ساقیا بده جامی زان شراب روحانیتا دمی بیاسایم زین حجاب جسمانیبهر امتحان ای دوست گر طلب کنی جان راآنچنان برافشانم کز طلب خجل مانیبی‌وفا نگار من می‌کند به کار منخنده‌های زیر لب، عشوه‌های پنهانیدین و دل به یک دیدن باختیم و خرسندیمدر قمار عشق ای دل کی بود پشیمانیما ز دوست غیر از دوست مقصدی نمی‌خواهیمحور و جنت ای زاهد بر تو باد ارزانیسجده بر بتی دارم، راه مسجدم منماکافر ره عشقم، من کجا مسلمانی!؟زلف و کاکل او را چون به یاد می‌آرممی‌نهم پریشانی بر سر پریشانیزاهدی به میخانه سرخ‌رو زِ مِی دیدمگفتمش مبارک باد بر تو این مسلمانیما و زاهد شهر یم هر دو داغدار اماداغ ما بود بر دل داغ او به پیشانیخانه‌ی دل ما را از کرم عمارت کنپیش از آن که این خانه رو نهد به ویرانیما سیه گلیمان را جز بلا نمی‌شایدبر دل «بهائی» نه هر بلا که بتوانی
user_image
مجتبی خراسانی
۱۳۹۳/۱۱/۱۴ - ۲۰:۱۳:۰۸
سلام حقیر در مورد اثار ادبی حضرت شیخ بهائی مطالبی قابل عرض دارممنظومه یی به وزن و سیاق و روش و حتی به لحن و زبان خاص مثنوی جلال الدین محمد بلخی مولوی معروف به رومی که در هیچ یک از ماخذ و تراجم ذکری از ان و اندک اشاره ای بدان نیست . این منظومه شامل 1434 بیت است که در منتهای دل انگیزی به همان سبک خاص سروده و در کمال شباهت به گفتار جلال الدین محمد است و گمان ندارم کسی توانسته باشد تاکنون بدین خوبی از ان سبک خاص پیروی کند و در منتهای صراحت در ان سخن رانده و مضامین عارفانه ی دقیق دل نشین را در ان کمال خوبی پرورانده و کسی تاکنون در زبان فارسی بدین اشکاری سخن منظوم نسروده و حقایق زندگی را بدین درجه از صراحت نگفته است و شاید به همین جهت است که خود ان را انتشار نداده و تا بدین پایه این منظومه که یکی از بهترین اثار نظمی عرفای ایران است گمنام و نایاب مانده است .اگر در سه جای این منظومه تخلص خود را نیاورده بود ممکن نبود کسی تصور کند از بهائی است . ظاهرا این یگانه نسخه که از این کتاب سراغ دارم از اغاز افتادگی دارد زیرا که حمد و نعت و خطبه یی که معمول شعرا در این گونه اثار است در ان نیست و بدین بیت اغاز می شودگر شما را غفلت و الایش استپیش ما هم رحمت و بخشایش استو نیز ظاهرا از پایان ان چیزی افتاده یا ان که مجال نکرده است به پایان رساند و ناتمام گذاشته چنان که از اشعار ان پیداست از اثار پختگی تمام پایان زندگی او است.اصل مضمون این منظومه داستانی است که شاهی طوطی یی داشته و ان را بسیار گرامی می شمرده و برای ان که طوطی بیناتر و داناتر شود و از مردم کشور او را خبر رساند با دل سوزی تمام او را از خود دور کرده و به سفر در جزیره یی نزد دانش مندی فرستاده است که جهان گردیده و جهان دیده شود و او را از ان چه بیند اگاه کند .بیت اخر این نسخه این استلوح دوران شد تهی از نقش حقای تو دفتردار برگردان ورق
user_image
مجتبی خراسانی
۱۳۹۳/۱۱/۱۴ - ۲۰:۱۴:۲۷
مجتبی خراسانی نوشته:منظومه ی دوم همان مثنوی سوانح السفرالحجاز معروف به نان و حلوا است که به همان وزن و سیاق مثنوی مولوی سروده و بسیار معروف و رایج است . نسخه های کامل ان شامل 408 بیت است.
user_image
مجتبی خراسانی
۱۳۹۳/۱۱/۱۴ - ۲۰:۱۵:۲۵
منظومه شیر و شکر در کشکول ان را درج کرده و ان مثنوی در بحر خبب که از بحور متداول در میان شعرای عرب است و پیش از بهائی تا انجا که حقیر می داند کسی در زبان فارسی به این وزن مثنوی نسروده است و بیت اول ان این استای مرکز دایره ی امکان / وی زبده ی عالم کون و مکانو این مثنوی شامل 141 بیت است .با تشکر، نظر شما به زودی پس از بازبینی برای همه قابل مشاهده خواهد بود.
user_image
مجتبی خراسانی
۱۳۹۳/۱۱/۱۴ - ۲۰:۱۶:۴۸
مثنوی دیگری به همان وزن مثنوی مولوی و نان و حلوا که به نام نان و پنیر خوانده شد و شامل 309 بیت است
user_image
مجتبی خراسانی
۱۳۹۳/۱۱/۱۴ - ۲۰:۱۷:۳۲
این معرفی هم همانند عرض نخستم در هیچ یک از ترجمه ها و فهرست ها نام ان نیست و این کتابی است به زبان فارسی شیرین و روان که در مقدمه ی ان نام بهاالدین عاملی صریحا امده است و در مصر در 1346 چاپ شده نام انپند اهل دانش و هوش به زبان گربه و موش است .حقیر را از دعای خیرتان محروم نفرمایید .سرهایی دارم اندر زیرو بمفاش اگر گویم جهان برهم زنمحیف است حدیث عشق مختوم شودحیف است که سر سر مکتوم شودمن العبد مجتبی خراسانیغفرالله لی و لکم
user_image
مهدی نعیمی
۱۳۹۴/۰۲/۱۳ - ۱۲:۴۹:۴۰
درود بی پایان محضر تمامی عزیزان. حجاب جسمانی با حجاب ظلمانی تفاوت بسیاری دارد دوستان.ظلمت شامل درجات روح شود و حجاب جسم , همین حجابهای دیدن ماست به روح حق , اما ظلمت روح به مراتب در درجات بالاتری قراردارد , چه بسا رهایی از ظلمت روح تا حجاب جسم دشوارتر است , با مثالی راحتتر این نکته را بفهمیم , یک دریا و مردمی در آرزوی دیدن دریا , حجاب جسمانی اینست که بدانند دریا هست و جهتش فقط دنبال میکنند, اما حجاب ظلمانی در بودن دریا هم مشکوکند , و همه جارا خشک میپندارند , جایی که ظلمت باشد چه دریا باشد و نباشد فرقی نمیکند , همیشه تاریک وخشک است , امیدوارم عمق مطلب بیان شده باشد .
user_image
وحید
۱۳۹۴/۰۳/۳۱ - ۲۳:۵۳:۰۰
باسلام فکر میکنم بعد از بیت زاهدی به میخانه سرخ رو ز می دیدم این بیت باشد گفتمش از این عالم عالمی بود خوشتر / دست کرد به زلف و گفت عالم پریشانی
user_image
دوستدار
۱۳۹۴/۰۴/۰۱ - ۱۰:۱۲:۰۷
بخشهایی ازین غزل را استاد علیرضا افتخاری خوانده است بشنوید و لذت دو چندان ببرید که هم شمارا از شجریان محوری به در می آوردانشاالله.
user_image
امید
۱۳۹۴/۰۵/۰۴ - ۰۵:۴۰:۲۵
ساقیا شرابی ده تا دمی رهایی شومدر بهشت عشقت شوم همدم بهائی شوم
user_image
سیدمهدی حسینی
۱۳۹۴/۰۸/۱۳ - ۱۵:۳۵:۴۵
گفتمش مبارک باد ارمنی مسلمانی
user_image
حسین علیزاده hossaynalizadeh@yahoo.com
۱۳۹۴/۱۰/۲۰ - ۰۴:۱۸:۳۷
این غزل ناب مرحوم شیخ بهائی را بدین گونه تخمیس کرده ام که نمونه اش چنین است :دوش درحرم آنی بود مرا دل وجانی بادوچشم نورانی دیدم آن مه ثانیچشمکی زدو بگذشت گفتم ازپریشانیساقیابده جامی زان شراب روحانی تادمی بیاسایم زین حجاب جسمانی
user_image
شمس شیرازی
۱۳۹۴/۱۰/۲۰ - ۱۴:۵۳:۳۴
جناب علیزاده،زیباست ،مگر که در مصرع نخست به جای بود میبایست بد میسرودید تا وزن دچار اشکال نشود.دوش در حرم آنی، بد مرا دل و جانیو چشمان نورانی آن کیستند؟ شما یا مه ثانی؟ و ببخشایید
user_image
۱۳۹۴/۱۱/۱۸ - ۱۶:۲۷:۰۶
دوستان شما بیت اخر رو چگونه معنی میکنید...بعضی ها در خواندن روی دل ساکن میگذارند و دو معنی متفاوتی دارند این بیت
user_image
سمانه ، م
۱۳۹۴/۱۱/۱۸ - ۱۶:۴۷:۵۴
بر دل ِ بهایی نِه درست استاگر لامِ دل را ساکن بخوانیم نا موزون استمیگوید ما بلا کشیم تو هم هر بلایی که می توانی بر سر بهایی بیآور
user_image
سیدمحمد
۱۳۹۴/۱۱/۱۸ - ۱۷:۱۱:۵۵
آقای مجتبی خراسانیکاش آنچه را کپی کردید و بدون ذکر مأخذ در حاشیه آوردیددر خاتمه از نویسنده هم نامی می بردید تا خدای ناکرده هم به تقلب و ریا متهم نشوید و هم از نام بزرگی چون زنده یاد سعید نفیسی یادی کرده بودید . من به جای شما می نویسم : برداشت از مقدمه استاد سعید نفیسی بر دیوان شیخ بهایی
user_image
ناشناس
۱۳۹۴/۱۱/۱۸ - ۱۸:۰۲:۵۲
درود بر مجتبی خراسانیبه خاطر نظرات ارزشمندی که در صفحات گنجور می نویسد. حتی اگر مقداری از آن ها را از روی کتاب ها برداشته باشد.
user_image
سیدمحمد
۱۳۹۴/۱۱/۱۸ - ۱۸:۳۶:۳۸
ناشناس جان درود بر او ماهم استفاده می کنیم ، ول بهتراست منبع برداشت ذکر شود تا خدای ناکرده تهمتی به ایشان وارد نیایدضمن اینکه نویسنده ی اصلی هم بهره ای از زحمت خود برده باشد
user_image
محسن
۱۳۹۴/۱۱/۱۸ - ۱۸:۵۳:۲۶
سید محمد جانبابا مفت گیر آورده به اسم خودش جا میزنهاگه جای دیگه بود ازش شکایت میشد جریمش هم میکردندنامردی همینه دیگهمثل اینه که دست تو جیب دیگری کرده باشه نان شبش کنههر کاری عزت نفس میخواد ، شرف ، بزرگ منشی ، شخصیت ، غیرت و خیلی چیزهای دیگه
user_image
حسین
۱۳۹۴/۱۱/۱۸ - ۱۹:۱۹:۵۶
جدّاً که زهی شرمبی حیا ،بی حیا ، ور داشته زحمت دکتر نفیسی رو به اسم خودش {مجتبی خراسانی}آورده بعد میگه :سلامحقیر در مورد اثار ادبی حضرت شیخ بهائی مطالبی قابل عرض دارمآخر سر هم استدعای دعای خیر داره واقعاً که
user_image
ناشناس
۱۳۹۴/۱۱/۱۸ - ۱۹:۲۹:۲۰
ادب مرد به ز دولت اواگر ایشان کار اشتباهی کرده اند شما هم کار اشتباهی کرده اید. اهانت به بقیه درست نیست. بی حیا صفت خوبی نیست که به ایشان داده اید.می توانستید بگویید:" کار شما سرقت علمی و ادبی است.بهتر است منبع نوشته ها را بیان کنید"اگر قبول کرد یا نکرد دیگر به خودش بستگی دارد.وظیفه ی شما تذکر بود، ولی اهانت نه.
user_image
حسین
۱۳۹۴/۱۱/۱۹ - ۰۱:۵۷:۱۶
ناشناس جان تو که هم هشیار ی و هم همیشه بیداری و هم حق به جانب داری ، لا اقل میخواستی انتقادی هم از مجتبی بکنی . تذکری هم به او بدهی ادب مرد به ز دولت اوست رو خوب اومدیادب حکم میکند : آثار دیگران رو به نام خود جا نزنیماشتباه با کلاشی ، سرقت و کلاه برداری ، تفاوت دارهاگر نام شما مثلاً احمد است و من آنرا احد نوشتم این اشتباهه ، ولی وقتی می نویسه بنده عرایضی دارم و کپی میکنه آثار دکتر نفیسی رو ، و در آخر هم التماس دعا داره ، این بی حیایی ست ، یعنی خجالت نکشیدن ، یعنی بی شرمی ،
user_image
ناشناس
۱۳۹۴/۱۱/۱۹ - ۰۴:۱۳:۱۸
آقای خراسانی مطالب بسیار مفیدی مینویسد. حالا گیرم که بخشی از آن از کتابی دیگر کوپی باشد! به نظر شما این کافی است که اینطور مورد بی ادبی قرار گیرد؟ دوستان بهتر بود کمی دنبال این باشند که مطالب خوب بنویسند، نه اینکه بی خود اینطور پرده دری کنند و اهانت بنویسند.
user_image
نصرت
۱۳۹۴/۱۱/۱۹ - ۰۴:۲۰:۰۶
این شعر بسیار زیبا ست به به
user_image
مجتبی خراسانی
۱۳۹۴/۱۱/۱۹ - ۱۸:۴۴:۵۶
بسم الله الرحمن الرحیمدست نوشته ها و جزوات را مرور می کردم، تا به این مطالبی که عرض شد رسیدم، آن را برای گنجور درج نمودم. خداوند شاهد است، در خاطرم نبود که از کتابی برداشت کرده ام، گمان کردم که با جستجو در آثار خطی، این مطالب در پیرامون آثار شیخ بهائی (ره) را به دست آورده ام.محمد از شما سپاس گزارم، دوستان بزرگوار دیگر هم لطف و محبت داشتند، انشاء الله سلامت باشید.
user_image
تضمینی
۱۳۹۴/۱۱/۲۰ - ۰۰:۳۹:۳۲
حالا خوب شد. پس حسن ظن به هم داشته باشیم. زود به همن تهمت نزنیم و اهانت نکنیم. اقای خراسانی شما هم از این به بعد روی فیش هاتون منبع مطالبی رو که از کتابا می گیرید بنویسید تا با مطالب نسخه های خطی و مطالبی که خودتون کشف کردید قاطی نشن. با تشکر از همه. بوس.
user_image
ناشناس
۱۳۹۴/۱۱/۲۰ - ۱۲:۰۴:۱۸
جناب خراسانی حاشیه های شما بسیار پر بار هستند، اینجا که جایزه ادبی پخش نمیکنند که جناب حسین کاسه داغتر از آش شده جوش میزنه و فریاد "بی حیا ،بی حیا" و "کلاشی ، سرقت و کلاه برداری" میزنه. این نوشته مال هر کس بوده ما استفاده کردیم. حسین جان: آقای خراسانی که فرمودند که سرقت و کلاه برداری رخ نداده، ولی شما هنوز تهمت خود را پس نگرفتید.
user_image
حسین
۱۳۹۴/۱۱/۲۰ - ۱۶:۵۷:۴۳
آنهمه که نوشتم تنها کلمه ی بی حیا به معنای بدون خجالت بودن را مستقیماً صفت آقای خراسانی در نظر داشتم . مابقی نه توهین به ایشان بود و نه قصدی برای بی ارزش جلوه دادن زحمات ایشان معنای آن الفاظ به کسانی بر می گردد که قصد چنین کاری را داشته باشند که شکر خدا با توضیحی که آقای خراسانی دادند ایشان را از این الفاظ مبرا میکندولی برای جبران ، بنده ازایشان به خاطر دلگیری پیش آمده ، کلاه از سر برمیدارم با تمام قامت تعظیم می کنم و پوزش می طلبماما دوستان حاشیه نویس من ، این گونه رفتار و الفاظ درس عبرتی برای بعضی کسان خواهد بود ، تا ازین پس بدانند که چشمها بیناست و دیگر زمان بهره برداری از زحمات دیگری به پایان رسیده حال که ما قانون کپی رایت نداریم بگذارید خودمان مجری این قانون باشیمبا سپاس
user_image
پارسی دخت
۱۳۹۵/۰۳/۰۲ - ۱۶:۵۸:۱۷
به جای واژه ی حاشیه نیک تر نبود از واژه ی پیشنهاد بهره می بردید ک پارسی هم باشد???
user_image
پارسی دخت
۱۳۹۵/۰۳/۲۸ - ۱۸:۵۴:۴۲
و یا مٽلا دیدگاه..
user_image
داتیس
۱۳۹۵/۰۵/۲۲ - ۰۳:۰۸:۱۹
چرا شعر ناقص نوشته شده !!!؟ سجده بر بتی دارم راه مسجدم منما کافر ره عشقم من کجا مسلمانیما و زاهد شهریم هر دو داغ دار اما داغ ما بود بر دل داغ او به پیشانی…
user_image
شاهین
۱۳۹۵/۰۶/۰۱ - ۲۰:۲۲:۱۳
شعر درست و کامل بدین شرح است:ساقیا! بده جامی، زان شراب روحانیتا دمی برآسایم زین حجاب جسمانیبهر امتحان ای دوست، گر طلب کنی جان راآنچنان برافشانم، کز طلب خجل مانیبی‌وفا نگار من، می‌کند به کار منخنده‌های زیر لب، عشوه‌های پنهانیدین و دل به یک دیدن، باختیم و خرسندیمدر قمار عشق ای دل، کی بود پشیمانی؟سجده بر بتی دارم راه مسجدم منماکافر ره عشقم من کجا مسلمانیما و زاهد شهریم هر دو داغ دار اماداغ ما بود بر دل داغ او به پیشانیما ز دوست غیر از دوست، مقصدی نمی‌خواهیمحور و جنت ای زاهد! بر تو باد ارزانیرسم و عادت رندیست، از رسوم بگذشتنآستین این ژنده، می‌کند گریبانیزاهدی به میخانه، سرخ روز می‌دیدمگفتمش: مبارک باد بر تو این مسلمانیزلف و کاکل او را چون به یاد می‌آرممی‌نهم پریشانی بر سر پریشانیخانهٔ دل ما را از کرم، عمارت کن!پیش از آنکه این خانه رو نهد به ویرانیما سیه گلیمان را جز بلا نمی‌شایدبر دل بهائی نه هر بلا که بتوانی
user_image
سینا
۱۳۹۶/۰۲/۰۱ - ۱۱:۰۸:۴۹
علیرضا افتخاری در آلبوم ناز نگاه این شعر رو به زیبایی هرچه تمام با صدای مخملینش اجرا کرده
user_image
نادر..
۱۳۹۶/۰۲/۰۵ - ۱۹:۵۳:۱۲
"رسم و عادت رندیست، از رسوم بگذشتن"به راستی که آسان نیست اما بسیار راهگشاست ..
user_image
Behzad Tabari
۱۳۹۶/۱۱/۰۳ - ۱۷:۱۹:۰۳
ما ز دوست غیر از دوست مطلبی نمی جوییم فکر کنم اینم درست باشه تو بعضی نسخ اینه
user_image
رضا
۱۳۹۶/۱۲/۲۱ - ۰۶:۳۶:۳۰
سلام.در مورد بیت اول من در جایی (حجاب نفسانی) هم شنیده ام
user_image
رضا
۱۳۹۷/۰۲/۲۲ - ۰۵:۰۳:۰۳
سجده بر بتی دارم، راه مسجدم منما کافر ره عشقم، من کجا مسلمانی!؟ ما و زاهد شهر یم هر دو داغدار اما داغ ما بود بر دل داغ او به پیشانی ]چرا این بیتها نیست ؟
user_image
علیرضا عبداللهی
۱۳۹۷/۰۳/۱۴ - ۲۰:۴۳:۲۴
شیخ بهایی استاد تمام و اهل فن بود و کتاب کشکول وی که درباب علوم غریبه و خفیه است همتایی ندارد و هم عارف بودند که منظور از شراب روحانی همان حالی است که تخلیه روح اتفاق می افتد و در عالم معنا سیر آغاز میشود
user_image
بهراد کوهزاد محمدی
۱۳۹۷/۰۷/۲۱ - ۰۵:۳۹:۲۴
شراب تلخ می خواهم که مردافکن بود زورش که تا یک دم بیاسایم ز دنیا و شر و شورشحافظساقیا بده جامی زین شراب روحانی تا دمی برآسایم زین حجاب ظلمانیشیخ بهاییحجاب ظلمانی استعاره از دنیا هست بر استناد به بیت بالا که شیخ بهایی از حافظ پیروی کرده استو حجاب ظلمانی دیدن ماست لطفا تصحیح کنید زیرا اگر شعر را تا پایان بخوانیم بسیار تغییر می کنداین شعر در وصف ریاکاری گفته شده است.
user_image
بابک
۱۳۹۸/۰۸/۰۶ - ۰۷:۱۴:۳۴
متاسفانه بعضی از ابیات توسط روحانیت و متعصبین سانسور شده از جمله :سجده بر بتی دارم راه مسجدم منماکافر ره عشقم من کجا مسلمانیو یا یک بیت دیگر که می فرماید:زاهدی به میخانه سرخ‌رو زِ مِی دیدم گفتمش مبارک باد بر تو این مسلمانی ما و زاهد شهر یم هر دو داغدار اما داغ ما بود بر دل داغ او به پیشانیبیت اول هم حجاب ظلمانی درسته
user_image
سیروان
۱۳۹۹/۰۱/۲۶ - ۰۳:۳۰:۱۹
واقعا از نظرات خوبتون سپاسگزارم.به راستی از فر و سیمای این بزرگان پیداست که همگان از یک می نیوشیده اند و آن می اولین مشخصه اش احدیت هست.خدارا سپاس که این چراغ‌ها در این ظلمات افروخته شدند.
user_image
امیر
۱۳۹۹/۰۳/۲۸ - ۱۳:۵۸:۱۵
زاهدی به میخانه, سرخ رو ز می دیدملطفا اصلاح فرمایید.
user_image
دکتر محمد ادیب نیا
۱۳۹۹/۰۹/۰۹ - ۱۵:۱۷:۳۸
ابوالفتوح رازی می گوید: ساقی کیست؟در ذیل آیه شریفه: «وَ سَقَیهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً»(الانسان/21)؛ آمده است:مراد به «رب» سید است، یعنی، سَقاهُمْ سَیِّدُهُمْ عَلِیُ‏بنِ اَبیطالب (ع)؛ ایشان را آب دهد، سیّدشان علی‏ بن ‏ابیطالب (ع).و دلیل بر آن که «رب» به معنی سیّد آمده است، قوله تعالی فی سورة یوسف: «اُذْکُرْنی عِنْدَ رَبّک» [یعنی: یاد کن مرا نزد سید و سرور خویش] و قوله: «فَیَسْقی رَبُّهُ خَمْراً» [یعنی: سرورش به او شراب نوشاند].بر این قول، او ساقی باشد و اخبار ـ از جهت مؤالف و مخالف ـ متظاهر است که او ساقی خواهد بودن.کریم کیست؟کریم آن باشد که عطا دهد و پوشیده دارد، بدهد و منّت ننهد، ببخشاید و ببخشد، به اوَّل مَطْل ندهد و به آخر منّت ننهد، دعا نخواند و جزا چشم ندارد و ثنا نجوید و آنچه داده باشد، با کس نگوید.چنان که آن سَرِ جوانمردان کرد: در شب بداد و روز باز نگفت، شرط بر نهاد و منّت بر ننهاد، شرط بر نهاد. سایل را که کس نگوید: «لانُریدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکوراً.» الا یا ایها الساقی ادر کأسا و ناولها / که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها (دیوان حافظ/غزل 1)در باب شرابِ خواجه عبداللّه‏ انصاری می گوید: ای جوانمرد! شراب آن شراب است که دستِ غیب در جام دل ریزد، دیده جان نوش کند.وَ اَسْکَرَ القومَ دَوْرُ کَأسٍ / وَ کانَ سُکری مِنَ الْمُدیر قومی را شراب مست کرد و مرا دیدار ساقی؛ لاجَرم، ایشان در آن مستی فانی شدند و من در این مستی باقی.آن را که به دوستی وَ را مست کنند / عالَم، همه در همّت وی پست کنند در دوستی‏اش، نیستی‏ای هست کنند / آنگه به شراب وصل سرمست کنند شراب دو است؛ یکی امروز، یکی فردا؛ امروز شرابِ ایناس و فردا شرابِ کاس؛ امروز شراب از منبع لطف روان، فردا شراب طهور از کف رحمان.«سَقَیهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً» ؛ هر که را امروز شراب محبّت نیست، فردا او را شراب طهور نیست. امروز شراب محبّت از کاس معرفت می‏آشامند و فردا شراب طهور در حضرتِ مَلِکِ غفور می‏نوشند.امروز شراب محبّت در بهشت عرفان، و فردا شراب طهور در بهشت رضوان. بهشت عرفان امروز، دل عارفان است، دیوارش ایمان و اسلام و زمینش اخلاص و معرفت، اشجار تسبیح و تهلیل، اَنهار تقوا و توکُّل، دور و قصور از علم و زهد، غرفه و منظر از صدق و یقین، رضوانش رضا به قضا، هر که را امروز فردوسِ دل او آراسته به طاعت و عبادت بوَد، فردا او را فردوس رضوان بوَد.خوانده او هرگز بدبخت نبود، نزدیکْ کرده او را در دو گیتی جای نبُود، مصحوب او را به بهشت حاجت نَبُوَد، مَستِ او را جز او ساقی نبود، «وَ سَقَیهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهوراً.» ساقیا بده جامی زان شراب روحانی / تا دمی برآسایم زین حجاب جسمانیبهر امتحان ای دوست، گر طلب کنی جان را / آنچنان برافشانم کز طلب خجل مانیبی‌ وفا نگار من می‌کند به کار من / خنده‌های زیر لب عشوه‌های پنهانی(دیوان شیخ هایی، غزل 25)
user_image
معصومه
۱۳۹۹/۱۰/۲۸ - ۰۷:۱۵:۱۴
شیخ بهائی عزیزدل....
user_image
قدیر نجدی
۱۳۹۹/۱۲/۱۳ - ۱۰:۱۵:۲۷
با سلام آستین این ژنده می کند گریبانی در مصرع دوم از بیت ششم به چه معناست؟
user_image
zhr.hdr
۱۴۰۰/۰۱/۱۶ - ۱۴:۴۷:۳۴
استبن این ژنده میکند گریبانی...کنایه از ادعای گزاف داشتن و حد خود رانشناختن است.
user_image
پری
۱۴۰۰/۰۷/۲۰ - ۰۱:۴۵:۲۹
این شعر که از بهایی هست تخلص داره ولی آقای فصیح الزمان رضوانی فسایی شعری یا همین وزن و نزدیک به این داره که یک بیتش اینه : کافر و مسلمانت گر به زلف و رخ بینند، کفر و دین دهند از دست ؛ روز و شب به آسانی . بسیار هم زیبا
user_image
محمد حسین اصولی نژاد
۱۴۰۱/۰۱/۱۸ - ۰۳:۰۲:۳۰
سلام آیا می‌توانیم وزن این شعر را به صورت "فاعلاتُ مفعولن فاعلاتُ مفعولن" در نظر بگیریم؟
user_image
یوسف
۱۴۰۱/۰۳/۰۶ - ۰۲:۴۴:۱۳
در بیت : زاهدی به میخانه سرخ رو ز می دیدم گفتمش مبارک باد بر تو این مسلمانی زاهد معمولا به شخصی گفته میشود که در ظاهر شریعت مانده و از آن جهت که نفس ناطقه انسان مقام لایقفی دارد و هر چقدر که عروج کند باز هم مقام و منزل بالاتری برای او هست همواره مورد طعنه عرفا قرار میگیرد که چرا به این حد قانع شده اید و در این مرتبه مانده اید؟ بالا بیایید!!! میخانه جاییست که به انسان شراب طهور میدهند و انسان را از آلایش های وجود حیوانی اش پاک میکنند زاهد که تا قبل از این زهد پیشه کرده بود که با فروش دنیا ، آخرت را بدست آورد حال به مرتبه بالاتری رسیده و آخرت و بهشت را هم دیگر نمیخواهد و فقط و فقط خود حضرت حق را میخواهد  زیرا بهشت نیز در واقع اطفاء بُعد شهوات حیوانی انسان است که به قول خود شیخ بهایی : نان و حلوا چیست ای نیکو سرشت این عبادت های تو بهر بهشت نزد اهل حق بود دین کاستن  در عبادت مزد از حق خواستن شیخی که اهل باطن است زاهدی را میبیند که نور معنویت در وجودش شکل گرفته و به تعبیری سرخ رو شده از باده معرفت و به او تبریک میگوید که تازه مسلمان شده ای زیرا تا دیروز برای لذات نفس خودت عبادت میکردی و از این به بعد نائل به عبادت احرار شده ای که فقط خدا را به خاطر خودش عبادت میکنند و به قول جناب سعدی : گر مرا هیچ نباشد نه به دنیا نه به عقبی چون تو دارم همه دارم دگرم هیچ نباید          
user_image
علی رضا
۱۴۰۱/۰۳/۰۷ - ۰۲:۱۷:۲۹
با سلام واحترام، مدتهاست در جستجوی تفسیری از این غزل زیبا و پر مفهوم شیخ بهایی هستم. (به ویژه برخی ابیات)امروز از توضیحات جناب یوسف بسیار بهره بردم. ممنون ازشما. خواهش می کنم با توجه به مفهوم مسلمانی در بیت  : زاهدی به میخانه سرخ رو ز می دیدم گفتمش مبارک باد بر تو این مسلمانی مفهوم این بیت رو هم بفرمایید (معنای مسلمانی)  که در این صورت بسیار مستفیض فرموده اید. متشکرم: سجده بر بتی دارم راه مسجدم منما کافر ره عشقم من کجا مسلمانی  
user_image
باند جمزباند
۱۴۰۱/۰۳/۰۷ - ۰۳:۴۸:۴۵
واقعا این نظرات حاشیه است  هرکی این اسم رو براش گذاشته دمش گرم  من یک مطلب مفید ندیدم تا حالا تو حاشیه ها  ۹۰ درصد علامه ی دهر  ادم پشیمون میشه دنبال ی مطلب مفید ازش جستجو کنه  فقط از کسی که شعر کامل و بدون سانسور رو گذاشت تشکر فراوان میکنم   
user_image
یوسف
۱۴۰۱/۰۳/۰۷ - ۱۲:۴۳:۳۹
سلام و عرض ادب ممنون از لطف شما علی رضای عزیز با آرزوی تعالی روزافزون برای تمامی حقیقت طلبان این حقیر مطمئن نیست که این بیت مربوط به این غزل باشه ولی با فرض وجود ،  در بیت : سجده بر بتی دارم راه مسجدم منما کافر ره عشقم من کجا مسلمانی بت،اشاره به همان تجلی حضرت حق در مخلوقات و ممکنات داره که مظاهر حق نامیده میشوند که : هر لحظه به شکلی بت عیار بر آمد دل برد و نهان شد و یا به قول شیخ شبستری : بت اینجا مظهر عشق است و وحدت بود زنار بستن عقد خدمت مسجد نماد ظاهر و میخانه نماد باطن دین است که به قول شیخ عطار : ره میخانه و مسجد کدام است که هر دو بر من مسکین حرام است  کفر در این بیت هم منظور کفر به ماسوی الله است که : ز اسلام مجازی گشت بیزار  که را کفر حقیقی شد پدیدار بدان معنی که هیچ مخلوقی از حضرت حق جدا نیست که در این صورت حق نمیتواند یک حقیقت بینهایت باشد بلکه هر مخلوقی جلوه ایست از حق ، منتها در حد ظهور خودش که البته بحث وحدت وجود دامنه بسیار گسترده ای دارد که مجالش اینجا نیست مسلمانی هم در این بیت به اسلام ظاهری اشاره دارد که شاعر با رندی میگوید من که به باطن و حقیقت رسیده ام دیگر مرا به ظاهر دین نخوانید         
user_image
علی رضا
۱۴۰۱/۰۳/۰۸ - ۰۲:۴۲:۳۶
سلام و عرض ادب خدمت یوسف عزیز، بسیار سپاسگزارم از لطف جنابعالی و بذل توجهی که فرمودید.
user_image
ابوتراب. عبودی
۱۴۰۱/۱۰/۰۴ - ۰۴:۳۷:۵۰
سلام و عرض ادب محضر استادان فرهیخته و دوستان عزیز و گرامی.   با که گـویم ای یاران ، درد های پنهانـی این دل ِ پــریشانم ، شد دوباره طوفانی از ریا و از سالوس، کن حذر ، نکو بنگر داغ عشق حق بر دل، به که روی پیشانی راز دردِ پنهان را ، با که گویم ای ساقــی جُز تو مَحرمی نَبـوَد، دردِ من تو می دانی هر دو چشم گـریانم ، از فـراق ِ روی تـو چون شب سیه گشته، بی فروغ و ظلمانی مَحرمی کجا جویم ، حالِ دل که را گویم لحظه ای نیاسودم ، زین غم از پریشانی خواهش دلم ازتو،این دو مطلب است و بس خـود شناســیِّ  کامل ، عشق ِ حیدرِ ثانی خانه ی دل ِ تنگم ، از غم ِ تو ویـران شد این دل ِ حزینم را ، کن ز نــو چـراغانـی مـاهِ آسمان ِ دل ، عشق ِ جـاودان ِ دل شد خزان بهارِ جان، زین خسوفِ طولانی بی فروغِ روی تو، ای صنم دلم خون شد در تنم به تنگ آمد ، روح من چـو زندانی آفتابِ عمــر ِ  من ، چون غـروب پاییزی در قفای کـوهِ غم ، مـی روَد بـه پنهانـی بر(عبودی)از احسان،رخ نما و جان بستان تـا که زان نگاه تـو ، جـان دهم به آسانـــی   با احترام(چاپ دوم دیوان ابوتراب عبودی)  
user_image
مهستی کیا
۱۴۰۲/۰۲/۲۳ - ۰۴:۱۸:۲۰
دو بیت "زاهدی به میخانه سرخ رو ز می دیدم" و "دین‌و دل به یک دیدن باختیم و خرسندیم" در یکی از آوازهای شهرقصه اثر بیژن مفید استفاده شده.  میروی و مژگانت فتنه ها بر انگیزد میروی و میریزی خون خلق و میدانی ... با عرض پوزش تمامی آواز را نوشتن خارج از صبر بنده میباشد :)