شیخ بهایی

شیخ بهایی

غزل شمارهٔ ۴

۱

بگذر ز علم رسمی، که تمام قیل و قال است

من و درس عشق ای دل! که تمام وجد و حال است

۲

ز مراحم الهی، نتوان برید امید

مشنو حدیث زاهد، که شنیدنش وبال است

۳

طمع وصال گفتی که به کیش ما حرام است

تو بگو که خون عاشق، به کدام دین حلال است؟

۴

به جواب دردمندان، بگشا لب ای شکرخا!

به کرشمه کن حواله، که جواب صد سوال است

۵

غم هجر را بهائی، به تو ای بت ستمگر

به زبان حال گوید که زبان قال لال است

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
سعید
۱۳۹۴/۰۴/۱۸ - ۰۵:۴۶:۴۳
بی نظیره این غزل.مثل خود جناب شیخ ...