
شیخ بهایی
رباعی شمارهٔ ۱۳
۱
فرخنده شبی بود که آن دلبر مست
آمد ز پی غارت دل، تیغ به دست
۲
غارت زدهام دید و خجل گشت، دمی
با من ز پی رفع خجالت بنشست
نظرات
عیسی سده
اشکان افشار