شیخ بهایی

شیخ بهایی

بخش ۱۹ - فی ذم المتمکنین فی المناصب الدنیویة للحظوظ الواهیة الدنیة

۱

نان و حلوا چیست؟ ای فرزانه مرد

منصب دنیاست، گرد آن مگرد

۲

گر بیالایی از او دست و دهان

روی آسایش نبینی در جهان

۳

منصب دنیا نمی‌دانی که چیست؟

من بگویم با تو، یک ساعت بایست

۴

آنکه بندد از ره حق پای مرد

آنکه سازد کوی حرمان جای مرد

۵

آنکه نامش مایهٔ بدنامی است

آنکه کامش، سر به سر، ناکامی است

۶

آنکه هر ساعت، نهان از خاص و عام

کاسهٔ زهرت فرو ریزد به کام

۷

بر سر این زهر روزان و شبان

چند خواهی بود لرزان و تپان؟

۸

منصب دنیاست، ای نیکونهاد!

آنکه داده خرمن دینت به باد

۹

منصب دنیاست، ای صاحب فنون!

آنکه کردت این چنین، خوار و زبون

۱۰

ای خوش آن دانا که دنیا را بهشت

رفت همچون شاه مردان در بهشت

۱۱

مولوی معنوی در مثنوی

نکته‌ای گفته است، هان تا بشنوی:

۱۲

« ترک دنیا گیر تا سلطان شوی

ورنه گر چرخی تو، سرگردان شوی

۱۳

زهر دارد در درون، دنیا چو مار

گرچه دارد در برون، نقش و نگار

۱۴

زهر این مار منقش، قاتل است

می‌گریزد زو هر آن کس عاقل است»

۱۵

زین سبب، فرمود شاه اولیا

آن گزین اولیا و انبیا:

۱۶

حب الدنیا، رأس کل خطیة

و ترک الدنیا رأس کل عبادة

تصاویر و صوت

نظرات