شیخ بهایی

شیخ بهایی

بخش ۱ - بسم الله الرحمن الرحیم

۱

ای مرکز دایرهٔ امکان

وی زبدهٔ عالم کون و مکان

۲

تو شاه جواهر ناسوتی

خورشید مظاهر لاهوتی

۳

تا کی ز علایق جسمانی

در چاه طبیعت تن مانی؟

۴

تا چند، به تربیت بدنی

قانع به خزف ز در عدنی؟

۵

صد ملک ز بهر تو چشم به راه

ای یوسف مصری، به در آی از چاه

۶

تا والی مصر وجود شوی

سلطان سریر شهود شوی

۷

در روز الست، بلی گفتی

امروز، به بستر لا خفتی

۸

تا کی ز معارف عقلی دور

به ز خارف عالم حس، مغرور؟

۹

از موطن اصل، نیاری یاد

پیوسته، به لهو و لعب دلشاد

۱۰

نه اشک روان، نه رخ زردی

الله الله، تو چه بی‌دردی!

۱۱

یک دم، به خود آی و ببین چه کسی

به چه دل بسته‌ای، به که همنفسی

۱۲

زین خواب گران، بردار سری

برگیر ز عالم اولین، خبری

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
مجتبی خراسانی
۱۳۹۳/۱۱/۱۴ - ۲۰:۲۳:۴۳
سلامحقیر در مورد اثار ادبی حضرت شیخ بهائی مطالبی قابل عرض دارممنظومه یی به وزن و سیاق و روش و حتی به لحن و زبان خاص مثنوی جلال الدین محمد بلخی مولوی معروف به رومی که در هیچ یک از ماخذ و تراجم ذکری از ان و اندک اشاره ای بدان نیست . این منظومه شامل 1434 بیت است که در منتهای دل انگیزی به همان سبک خاص سروده و در کمال شباهت به گفتار جلال الدین محمد است و گمان ندارم کسی توانسته باشد تاکنون بدین خوبی از ان سبک خاص پیروی کند و در منتهای صراحت در ان سخن رانده و مضامین عارفانه ی دقیق دل نشین را در ان کمال خوبی پرورانده و کسی تاکنون در زبان فارسی بدین اشکاری سخن منظوم نسروده و حقایق زندگی را بدین درجه از صراحت نگفته است و شاید به همین جهت است که خود ان را انتشار نداده و تا بدین پایه این منظومه که یکی از بهترین اثار نظمی عرفای ایران است گمنام و نایاب مانده است .اگر در سه جای این منظومه تخلص خود را نیاورده بود ممکن نبود کسی تصور کند از بهائی است . ظاهرا این یگانه نسخه که از این کتاب سراغ دارم از اغاز افتادگی دارد زیرا که حمد و نعت و خطبه یی که معمول شعرا در این گونه اثار است در ان نیست و بدین بیت اغاز می شودگر شما را غفلت و الایش استپیش ما هم رحمت و بخشایش استو نیز ظاهرا از پایان ان چیزی افتاده یا ان که مجال نکرده است به پایان رساند و ناتمام گذاشته چنان که از اشعار ان پیداست از اثار پختگی تمام پایان زندگی او است.اصل مضمون این منظومه داستانی است که شاهی طوطی یی داشته و ان را بسیار گرامی می شمرده و برای ان که طوطی بیناتر و داناتر شود و از مردم کشور او را خبر رساند با دل سوزی تمام او را از خود دور کرده و به سفر در جزیره یی نزد دانش مندی فرستاده است که جهان گردیده و جهان دیده شود و او را از ان چه بیند اگاه کند .بیت اخر این نسخه این استلوح دوران شد تهی از نقش حقای تو دفتردار برگردان ورق
user_image
مجتبی خراسانی
۱۳۹۳/۱۱/۱۴ - ۲۰:۲۵:۵۸
این معرفی هم همانند عرض نخستم در هیچ یک از ترجمه ها و فهرست ها نام ان نیست و این کتابی است به زبان فارسی شیرین و روان که در مقدمه ی ان نام بهاالدین عاملی صریحا امده است و در مصر در 1346 چاپ شده نام انپند اهل دانش و هوش به زبان گربه و موش است .حقیر را از دعای خیرتان محروم نفرمایید .سرهایی دارم اندر زیرو بمفاش اگر گویم جهان برهم زنمحیف است حدیث عشق مختوم شودحیف است که سر سر مکتوم شودمن العبد مجتبی خراسانیغفرالله لی و لکم
user_image
مهدی ز
۱۴۰۱/۱۲/۱۸ - ۰۴:۳۷:۴۳
با توجّه به وزن شعر، مصرع دوم بیت پنجم بنظر می رسد بصورت زیر درست تر باشد: یوسف مصری! به در آی از چاه