ملک‌الشعرا بهار

ملک‌الشعرا بهار

بنای یادگار

۱

در دهر بزرگ یادگاری

کردم ز برای خویش بنیاد

۲

بنیاد بنای پایداری

بی‌یاری دست من شد ایجاد

۳

*

*‌

۴

خار و خس روزگار ناساز

سد کردن راه او نیارد

۵

چون بانی خود ز فرط اعزاز

سر پیش کسی فرو نیارد

۶

*

*

۷

ز آسیب زمانه برکنار است

کز خاک منست دیر پاتر

۸

ستوار و بلند و پایدار است

مانند منارهٔ سکندر

۹

*‌

*‌

۱۰

در بربط من شدست پنهان

این روح لطیف لایزالی

۱۱

از مردن تن نیم هراسان

کاز من نشود زمانه خالی

۱۲

در عرصهٔ پهن‌دشت سقلاب

ز آوازه‌ام افتد انقلابی

۱۳

وز جلوه به جلوه گاه مهتاب

مشهور شوم چو آفتابی

۱۴

*‌

*‌

۱۵

تا زنده بود یکی در این بوم

تا زنده بود کمیت نامم

۱۶

تا هست سخن به دهر معلوم

معلوم جهان بود کلامم

۱۷

*‌

*

۱۸

هر هموطن سرودخوانی

گویاست به یاد من زبانش

۱۹

افتد سخنم به هر زبانی

آزادی و عشق ترجمانش

۲۰

*

*‌

۲۱

با بربط خود به جنبش آرم

هر شش جهت و چهارسو را

۲۲

واندر دل خلق زنده دارم

اخلاق و عواطف نکو را

۲۳

*

*

۲۴

در ساحت این زمانه تار

رحم از دل من فکند سایه

۲۵

حریت و انقلاب افکار

از گفتهٔ من گرفت مایه

۲۶

*

*

۲۷

ای‌ طبع سخن‌سرای من‌،‌ خیز

تا در ره حق شوی سخن‌ساز

۲۸

اندیشه مکن ز خنجر تیز

مغرور مشو به تاج اعزاز

۲۹

*

*

۳۰

تا بی‌خردان به آزمایش

مستیز و ره وقار بگزین

۳۱

فارغ ز نکوهش و ستایش

خونسرد به‌آفرین و نفرین

۳۲

*

*‌

۳۳

بر بربط خود بناز بنشین‌

کن با پر و بال نغمه پرواز

۳۴

وز خاک برآ به اوج پروبن

پرکن همهٔ فضا از آواز

۳۵

*

*

۳۶

تا اختر نحس نامرادی

این پنبه زگوش خود برآرد

۳۷

وز چشم فلک ز فرط شادی

اختر عوض سرشگ بارد

تصاویر و صوت

دیوان اشعار ملک الشعرای بهار (بر اساس نسخه چاپ ۱۳۴۴) - تصویر ۵۰۶

نظرات