ملک‌الشعرا بهار

ملک‌الشعرا بهار

شمارهٔ ۱ - شکوه از حسود

۱

ز شعر قدر و بها یافتند اگر شعرا

منم که شعر ز من یافته‌است قدر و بها

۲

به پیش نادان گر قدر من بود پنهان

به پیش دانا باشد مقام من پیدا

۳

همی نشاید گفتن که تیره شد خورشید

اگر نیاید روشن به دیدهٔ اعمی

۴

شگفت نیست گرم آفتاب سجده برد

به پیش طبع سخن‌گوی و خاطر دانا

۵

ولی دریغ که بر من ز شاعری نرسید

مگر فزونی خصم و تطاول اعدا

۶

چه حیله سازم با دشمنان بی‌آزرم

چه گوی بازم با روزگار بی‌پروا

۷

وفا ندیدم زین روزگار عهدگسل

کدام مرد بدیده‌است ازین عجوز وفا

۸

به‌ پتک جور سپهرا سرم‌ به خیره مکوب

به سنگ کینه جهانا تنم به خیره مسا

۹

به بند خویش بسی ماندی این تن رنجور

کنون نمودی در بند دشمنانش رها

۱۰

جلیس من به مه و سال‌، جسم محنت‌کش

ندیم من به شب و روز، چشم خون‌پالا

۱۱

به بردباری آن یک چو سد اسکندر

به خونفشانی این یک چو پهلوی دارا

۱۲

برون زحد و حصا رنج بینم اندر دهر

که هست خصم و حسودم برون‌ ز حد و حصا

۱۳

حسود چیره شود هرکه را فزود کمال

مگس پذیره شود هرکجا بود حلوا

تصاویر و صوت

دیوان اشعار ملک الشعرای بهار (بر اساس نسخه چاپ ۱۳۴۴) - تصویر ۹۶

نظرات

user_image
زهرا
۱۳۹۷/۰۷/۱۶ - ۱۴:۴۸:۵۲
مگه قصیده 15 بیت نیست؟ پس چرا 13؟؟
user_image
سیدجعفرعزیزی
۱۳۹۸/۰۶/۲۹ - ۱۶:۰۸:۴۱
بیت سوم اگر نیاید روشن ، به دیده اعمی صحیح است.شاعر از یک هجای بلند به جای دو هجای کوتاه استفاده کرده است.مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن.