ملک‌الشعرا بهار

ملک‌الشعرا بهار

شمارهٔ ۱۲۶ - تغزل و بهاریه

۱

گشاده روی بهار، ای گشاده روی بهار

شراب سرخ بخواه و نبید سرخ بیار

۲

بهار آمد و سنبل برآمد از لب جوی

به بوی زلف تو ای شمسهٔ بتان بهار

۳

توازبهار فزونی بتا، به رنگ و به بوی

خود اینکه گفتم از من بسی شگفت مدار

۴

بهارگیتی روزی دو بیش خرم نیست

بهار روی تو را خرمی بود هموار

۵

به جزتو ای به دوزخ رشگ لعبتان چگل

ندیده هیچ کس اندر به هیچ شهر و دیار

۶

بهار چنگ‌سرای و بهار رودنواز

بهار ساغرگیر و بهار باده گسار

۷

بهار نبود رشگ نگارخانهٔ چین

بهار نبود بی‌غارهٔ بت فرخار

۸

مکن شتاب و به سیر بهار و باغ مرو

وگرکه رفتن خواهی مرا چنین مگذار

۹

بپوش روی و حذرکن که بهر سیر، تو را

ستاده‌اند بسی مرد و زن به راه گذار

۱۰

مکن جدا ز رخ خود کنار و دیدهٔ من

گرم نخواهی رنگین به خون دیده کنار

۱۱

تو نوبهاری و ابر تو دیدگان منست

همی ببارد ابر آن کجاکه بود بهار

۱۲

ز رنج دوری روی تو ای بدیع صنم

ز درد وسختی هجر تو ای ستوده نگار

۱۳

جنان بگریم از دیده گان به دامن دشت

که سیل اشک فرستم همی به دریا بار

۱۴

همی بگریم زار و مرا نگویدکس

که کریه بشکن و ز دیدکان سرشک مبار

۱۵

چنین نگریم‌، نی نی خطاست گریه چنین

به عهد خواجه نه نیکوست گریهٔ بسیار

تصاویر و صوت

دیوان اشعار ملک الشعرای بهار (بر اساس نسخه چاپ ۱۳۴۴) - تصویر ۲۰۶

نظرات