ملک‌الشعرا بهار

ملک‌الشعرا بهار

شمارهٔ ۱۲۷ - مرگ تزار

۱

خمش مباش کنون کامد ای بهار، بهار

سخن زلعبت چین وبت بهار، به آر

۲

ز بی‌حقیقتی چرخ و بیوفایی دهر

هزاردستان زد در میان باغ‌، هزار

۳

چه گفت‌؟ گفت جهان رهزنی حرام‌خورست

تو سر به عشوهٔ دهر حرام‌خوار، مخار

۴

زمانه کشت ترا نارسیده می‌درود

مکار تخم امل‌، در زمین این مکار

۵

ز لعب دور قمر روشنی مدار طمع

که بر محک‌، سیه آمد عیار این عیار

۶

چه رزم‌هاکه بود پرقتال ازبن قتال

چه قلب‌ها که بود داغدار ازین غدار

۷

به سال‌ها دهد و بازگیرد اندر دم

نهان به پرورد و سازد آشکار، شکار

۸

نشان عاطفت از دهر کینه‌جوی‌، مجوی

امید راستی از چرخ کجمدار، مدار

۹

ز بحر جان اوبارش کسی ار خلاصی جست

نهنگ بر سر او بارد ابر جان اوبار

۱۰

نه شه شناسدگیتی ونی وزیر، تو شو

ز هر در آر پیاده‌، ز هر سو آر، سوار

۱۱

به کار دولت نتوان گزافه کاری کرد

که از دولت شود آخرگزافه کار، فکار

۱۲

ز رزم خوار شمردن‌، ترا رسدکه رسید

ز خصم بر شه خوارزم و والی اترار

۱۳

مبین به مردم‌خوار و زبون‌، به خواری ازآنک

به کینه مردم‌خوارند، گرگ مردم‌خوار

۱۴

مبین تو زار و زبون مردمان غوغا را

که رزمجو‌یی غوغا بکشت زار، تزار

۱۵

نقاط مسکو و پطر، از تزار برگشتند

دو نقطه چون که یکی کشت شد تزار نزار

۱۶

به باد، اصل و تبار و قتیل‌، نسل و نتاج

نه‌تاج ماند و نه‌تخت و نه صفه ماند و نه بار

۱۷

دو مار بودند آری تزار و فرزندش

زمانه بین که برآورد از این دو مار، دمار

۱۸

سفیه محتسبانی کجا ز جهل و خری

خرند بی‌سبب‌، آزار مردم بازار

۱۹

تو جار دانش و داد آن زمان زنی که شوی

امین خرمن فلاح و دفتر تجار

۲۰

زکارهای عموم آنچه را نخواست عوام

به فتوی خرد آن کار، ناصواب انگار

۲۱

کسی که دشمنی عامه را خرید به عمد

قماش عار و لباس عوار کرد شعار

۲۲

نکرد بایدکاری‌، که مردم عامه

رهاکند پی کار و دود سوی پیکار

۲۳

دل رعیت گنجست و جهل مار وبست

توگنج خواهی‌، همت به مرگ مارگمار

۲۴

به مذهب و ذهب او مدار کار، ولیک

درون مدرسه‌اش با کتاب و کار، بکار

تصاویر و صوت

دیوان اشعار ملک الشعرای بهار (بر اساس نسخه چاپ ۱۳۴۴) - تصویر ۲۵۵

نظرات