
ملکالشعرا بهار
شمارهٔ ۱۴۳ - بیدار شو!
۱
ای خفته درین خاکدان رباط
چون طفل فروبسته در قماط
۲
تا چند نشینی به آب وتاب
ای خواجه درین خاکدان رباط
۳
زود است که بینی به جز کفن
بیداد نبود هیچ در بساط
۴
باله که گذشتن نشایدت
روز دگر از روزن خیاط
۵
بیطاعت ایزد چه گونهای
با جسم نحیف و پل صراط
۶
مرگ است چو کلب عقور و ما
سرگرم به موشیم چون قطاط
۷
چون برق، ربیع از پی ربیع
چون باد، شباط از پی شباط
۸
عمر است که میبگذرد ز ما
ما خفته و آسوده در نشاط
۹
برخیز و بکن فکری ای بهار
زان پیش که خاکت شود ملاط
۱۰
شد قافله، بیدار شو ز خواب
ای خفته درین خاکدان رباط
تصاویر و صوت

نظرات