ملک‌الشعرا بهار

ملک‌الشعرا بهار

شمارهٔ ۴۳ - غم

۱

گویی علامت بشر اندر جهان‌، غم است

آن کس که غم نداشت نه فرزند آدم است

۲

شاعر پیمبری است خداوند او شعور

کاو از خدای خویش همه روزه ملهم است

۳

هستم فدای طرفه خدایی که بر قلوب

الهام‌ها فرستد و جبریل او غم است

۴

بر گردن حیات بپیچیده عقل و عشق

این هر دو مار با همه کس یار و همدم است

۵

ماریست عقل‌، یک‌دم و چندین هزار سر

یعنی که عقل با غم بسیار توام است

۶

ماریست عشق‌، یکسر و چندین هزار دم

یعنی غمی که بر همه غم‌ها مقدم است

۷

هر زنده‌ای که نیست گرفتار این دوبند

او آدمی نه‌، بل حیوان مسلم است

۸

نزدیک من حیات به جز رنج و درد نیست

رنج است و غصه زندگی ار بیش و ار کم است

۹

دیدم به عمق جنگل هندوستان‌، بهار

جوکی گرفته ماتم و بوزینه خرم است

تصاویر و صوت

دیوان اشعار ملک الشعرای بهار (بر اساس نسخه چاپ ۱۳۴۴) - تصویر ۴۵۳

نظرات