ملک‌الشعرا بهار

ملک‌الشعرا بهار

شمارهٔ ۸۰ - لغز

۱

چیست‌ آن گوهر که درد خسته درمان می‌کند؟

اصلش از خاک است و کار لعل و مرجان می‌کند

۲

قوتش زآبست و خاک‌، اما چو بادی اندرو

در دمی‌، چون کهربا آتش نمایان می‌کند

۳

هست یار آذر و چون پور آزر هر زمان

آتش نمرود را چهرش گلستان می‌کند

۴

هست معشوقی مساعد لیک روزی چندبار

درد هجرش دیدهٔ عشاق گریان می‌کند

۵

وین عجب باشد که آرد تردماغی هجر او

لیک وصلش کام خشک و سینه‌ سوزان می‌کند

۶

هست چون مؤبد قرین آتش و آتشکده

هم‌زبانی لیک با گبر و مسلمان می‌کند

۷

در وفاداری از او ثابت‌قدم‌تر دوست نیست

تا به روز مرگ یاد از عهد و پیمان می‌کند

۸

خانه‌ای دارد که در دالانی و صحنی در آن

بر در آن خانه او خود، کار دربان می‌کند

۹

هرکس از دالان رود در صحن خانه‌، لیک او

چون رود در صحن‌، سر بیرون ز دالان می‌کند

۱۰

همدم آتش بود وز آتشش تابش بود

لیک چون آتش بر او گیرند افغان می‌کند

۱۱

نیست او غلیانی و سیگاری و چایی ولی

گه تقاضا چای و گه سیگار و غلیان می‌کند

۱۲

هست‌ اندر ذات خو‌د خشک‌ و عبوس و زرد و تلخ

لیک قند و نقل و شیرینی فراوان می‌کند

تصاویر و صوت

دیوان اشعار ملک الشعرای بهار (بر اساس نسخه چاپ ۱۳۴۴) - تصویر ۳۹۷

نظرات