
ملکالشعرا بهار
شمارهٔ ۱۷
۱
عشقت آتش به دل کس نزند تا دل ماست
کی بهمسجد سزد آن شمع که در خانه رواست
۲
به وفایی که نداری قسم ای ماه جبین
هر جفایی که کنی بر دل ما عین وفاست
۳
اگر از ربختن خون منت خرسندی است
این نه خون است بیا دست در او زن که حناست
۴
سر زلف تو ز چین مشک تر آورده به شهر
از ختن مشک مخواهید حریفان که خطاست
۵
من گرفتار سیهچردهٔ شوخی شدهام
که به من دشمن و با مردم بیگانه صفاست
۶
یوسف از مصر سفر کرد و بدینجا آمد
گو به یعقوب که فرزند تو در خانهٔ ماست
۷
روزی آیم به سرکوی تو و جان بدهم
تا بکوبند که این، کشتهٔ آن ماهلقاست
۸
زود باشدکه سراغ من تهمتزده را
از همه شهر بگیری و ندانندکجاست
۹
اگرت یار جفا کرد و ملامت «راهب»
غم مخور دادرس عاشق مظلوم خداست
تصاویر و صوت

نظرات
لادن
ناشناس
هانیه
ســراج
Mahmood Shams