
ملکالشعرا بهار
شمارهٔ ۳۴
۱
شمعیم و دلی مشعلهافروز و دگر هیچ
شب تا به سحر گریهٔ جانسوز و دگر هیچ
۲
افسانه بود معنی دیدار که دادند
در پرده یکی وعدهٔ مرموز و دگر هیچ
۳
حاجی که خدا را به حرم جست چه باشد
از پارهٔ سنگی شرفاندوز و دگر هیچ
۴
خواهی که شوی باخبر ازکشف و کرامات
مردانگی و عشق بیاموز و دگر هیچ
۵
روزی که دلی را به نگاهی بنوازند
از عمر حسابست همان روز و دگر هیچ
۶
زین قوم چه خواهی که بهین پیشهورانش
گهواره تراشند و کفندوز و دگر هیچ
۷
زین مدرسه هرگز مطلب علم که اینجاست
لوحی سیه و چند بدآموز و دگر هیچ
۸
خواهد بَدَل عمر، بهار از همه گیتی
دیدار رخ یار دلافروز و دگر هیچ
تصاویر و صوت

نظرات
esfandiar-bodaghi
نگین شکروی
مسعودخراسانی
نگین شکروی
پاسخ: با تشکر، اضافه شد.
امین کیخا
حسین
عاطفه
پ ط
عبدالحسین سبحانپور
محمد ابراهیم سرسالاری
نادر