
ملکالشعرا بهار
شمارهٔ ۳۸
۱
گر نیمشبی مست در آغوش من افتد
چندان به لبش بوسه زنم کز سخن افتد
۲
صد بار به پیش قدمش جان بسپارم
یکبار مگر گوشه چشمش به من افتد
۳
ای بر سر سودای تو سرها شده بر باد
دور از تو چنانم که سری بیبدن افتد
۴
آوازه کوچک دهنت ورد زبانهاست
ییدا شود آن راز که در هر دهن افتد
۵
طوفان حدیث من اگر بگذرد از هند
در زیر لحد ریگ به کفش حسن افتد
۶
شیرین نفتد هرکه زند تیشه که این رمز
شوری است که تنها به سرکوهکن افتد
تصاویر و صوت

نظرات
رامین آلیاری