
ملکالشعرا بهار
شمارهٔ ۴۵
۱
لب لعل تو می فروشی کرد
چشم مست تو بادهنوشی کرد
۲
این خطاها چو دید حاجب حسن
زان خط سبز پردهپوشی کرد
۳
چه پراکنده گفت زلف، که دوش
خم شد و با تو سر به گوشی کرد
۴
راز دل با لبت نگفته، خطت
سر برآورد وتیزهوشی کرد
۵
عاقبت سست گردد اندر هجر
هرکه با عشق سخت کوشی کرد
۶
خار، هر سرزنش که کرد، بهار
غنچهٔ تنگدل خموشی کرد
تصاویر و صوت

نظرات