
ملکالشعرا بهار
شمارهٔ ۵
۱
خامشی جُستم که حاسد مرده پندارد مرا
وز سر رشگ و حسدکمتر بیازارد مرا
۲
زنده درگور سکوتم من، مگر زین بیشتر
روزگار مردهپرور خوار نشمارد مرا
۳
مردمان از چشم بد ترسند و من از چشم خوب
حق ز چشم خوب مهرویان نگهدارد مرا
۴
مرکشاعر زندگیبخش خیال اوست کاش
این خموشی در شمار مردگان آرد مرا
۵
سینهام زآه پیاپی چاک شد، کو آن طبیب
کز تشفی مرهمی بر سینه بگذارد مرا
۶
تا مگر تأثیر بخشد نالههای زار من
آرزوی مرگ حالی بستهلب دارد مرا
۷
شد امید از شش جهت مقطوع و نومیدی رسید
بو که نومیدی به دست مرگ بسپارد مرا
تصاویر و صوت

نظرات
امیر
محمدحسن
محمدحسن