
ملکالشعرا بهار
شمارهٔ ۶
۱
سیل خونآلود اشکم بیخبر گیرد تو را
خون مردم، آخر ای بیدادگر، گیرد تو را
۲
ای شکرلب، آب چشمم نیک دریابد تو را
وی قصبپوش آتش دل زود درگیرد تو را
۳
ور گریزی زین دو طوفان چون پری بر آسمان
بر فراز آسمان آه سحر گیرد تو را
۴
باخبر کردم تو را خون ضعیفان را مریز
زان که خون بیگناهان بیخبر گیرد تو را
۵
نفرت مردم به مانند سگ درنده است
گر تو از پیشش گریزی زودتر گیرد تو را
۶
کن حذر زان دم که دست عاشق دلمردهای
همچو قاتل در میان رهگذر گیرد تو را
۷
ای خدنگ غمزهٔ جانان ز تنهایی منال
مرغ دل چون جوجه زیر بال و پر گیرد تو را
۸
خاک زیر و رو ندارد پیش عزم عاشقان
هر کجا باشد بهار آخر به بر گیرد تو را
تصاویر و صوت

نظرات
یاسین
محسن