ملک‌الشعرا بهار

ملک‌الشعرا بهار

شمارهٔ ۶۰

۱

میان ابرو و چشم تو گیر و داری بود

من این میانه شدم کشته این چه کاری بود

۲

تو بی‌وفا و اجل در قفا و من بیمار

بمردم از غم و جز این چه انتظاری بود

۳

مرا ز حلقهٔ عشاق خود نمی‌راندی

اگر به نزد توام قدر و اعتباری بود

۴

در آفتاب جمال تو زلف شبگردت

دلم ربود و عجب دزد آشکاری بود

۵

به هر کجا که ببستیم باختیم ز جهل

قمار جهل نمودیم و خوش قماری بود

۶

تمدن آتشی افروخت در جهان که بسوخت

ز عهد مهر و وفا هرچه یادگاری بود

۷

بنای این مدنیت به باد می‌دادم

اگر به دست من از چرخ اختیاری بود

۸

میی خوریم به باغی نهان ز چشم رقیب

اگر تو بودی و من بودم و بهاری بود

تصاویر و صوت

دیوان اشعار ملک الشعرای بهار (بر اساس نسخه چاپ ۱۳۴۴) - تصویر ۱۰۵۱
عندلیب :

نظرات

user_image
نادر..
۱۳۹۶/۱۲/۰۴ - ۰۰:۱۱:۴۴
در آفتاب جمال تو زلف شبگردتلم ربود و عجب دزد آشکاری بود..