
ملکالشعرا بهار
شمارهٔ ۶۱
۱
اسیر خود شدن تا کی ز خود وارستنی باید
زتن کامی نشد حاصل به جان پیوستنی باید
۲
به فرمان تن خاکی به خاک اندر بسی ماندم
به بام آسمان زین پست منظر جستنی باید
۳
به لوث خاکیان آمیخت دامان دل پاکم
به آب معرفت دامان دل را شستنی باید
۴
به هر کس دوستی بستم در آخر دشمن من شد
به حکم امتحان زین دوستان بگسستنی باید
۵
سراسر دشمنی خیزد زکام دوستان بر من
بهرغم دوستان با دشمنان بنشستنی باید
۶
ز شیخ و صوفی و واعظ گسستم رشتهٔ الفت
مرا با خادم میخانه پیمان بستنی باید
۷
مرا یاران من گویند کز می توبه بشکستی
من از اول نکردم توبه تا بشکستنی باید
۸
بهار اندر حرم چندین چه جویی اهل معنی را
به نیروی طلب دیرمغان را جستنی باید
تصاویر و صوت

نظرات