
ملکالشعرا بهار
شمارهٔ ۷۰
۱
ای مصور نقش آن سرّ نهانش را بکش
موشکافیها کن و موی میانش را بکش
۲
سیل اشگ از جویبار دیده اول کن روان
زان سپس آن قد چون سرو روانش را بکش
۳
گرز موی خامه شنگرفی جهد بر صفحه، زان
نکتهای شیرین فروگیر و دهانش را بکش
۴
چون مرا بیند ز شرمش برچکد خوی از عذار
گرتوانی آن عذار خویدستان را بکش
۵
یا مکش آن ابروانش یا اگر خواهی کشید
نقشها بگذار و ناز ابروانش را بکش
۶
آن گرانبار سرینش را بکش بر روی ساق
ور کشیدی محنت بار گرانش را بکش
۷
چشمبرهم نِه،چو چشم مست او خواهی کشید
ورگشودی، همچو من آه و فغانش را بکش
۸
غمزهاش را گر ندانی چیست من دارم بهدل
از دل من غمزههای جانستانش را بکش
تصاویر و صوت

نظرات