ملک‌الشعرا بهار

ملک‌الشعرا بهار

شمارهٔ ۷۸

۱

از داغ غمت جانا! می‌سوزم و می‌سازم

چون شمع ز سر تا پا، می‌سوزم و می‌سازم‌*

۲

از زشتی بدخویان وز جور نکورویان

گه زشت و گهی زیبا می‌سوزم و می‌سازم

۳

درویش ز درویشی، شاه از طمع بیشی

لیکن من از استغنا، می‌سوزم و می‌سازم

۴

سرخ از تف عشقم دل‌، زرد از غم یارم رخ

دایم چو گل رعنا، می سوزم و می‌سازم

۵

چون هیزم نغزم من، یاران همه تر دامن

در مجمر از آن تنها، می‌سوزم و می‌سازم

۶

حاسد ز حسد سوزد، بدخواه ز بدخواهی

من ز ابلهی آنها، می‌سوزم و می‌سازم

۷

نوریست مرا در دل‌، ناریست مرا در سر

زپن هر دو چراغ‌آسا، می‌سوزم و می‌سازم

۸

با اشک روان چون شمع، بربسته لب از شکوه

مردانه و پابرجا، می‌سوزم و می‌سازم

۹

دل کارگهی پرجوش، دو رشتهٔ لب خاموش

پوشیده و ناپیدا، می‌سوزم و می‌سازم

۱۰

بستم زشکایت لب، وزتن نگشود این تب

چه خامش و چه گویا، می‌سوزم و می‌سازم

۱۱

داغی که نهان دارم، ارث از پدران دارم

من ای پسر! از آبا، می‌سوزم و می‌سازم

۱۲

از آدم و حوا زاد، این شعلهٔ بی‌فریاد

من ز آدم و از حوا، می‌سوزم و می‌سازم

۱۳

از خلد به راه آورد، انباز منست این درد

تا پا نکشم ز اینجا، می‌سوزم و می‌سازم

۱۴

مرغیست روان من‌، افتاده به دام تن

در دامگه اعضا، می‌سوزم و می‌سازم

۱۵

یا رب بپذیر از من، وین درد مگیر از من

پیوسته رها کن تا می‌سوزم و می‌سازم

۱۶

زان کافت بی‌دردی، از کوردلی خیزد

با چشم و دل بینا، می‌سوزم و می‌سازم

۱۷

دیریست که بیمارم، بس مشغله‌ها دارم

وز حسرت استشفا، می‌سوزم و می‌سازم

۱۸

شد جسم بهار از تب، کانون بلا، یارب!

سختست غمم اما، می‌سوزم و می‌سازم

تصاویر و صوت

دیوان اشعار ملک الشعرای بهار (بر اساس نسخه چاپ ۱۳۴۴) - تصویر ۱۰۶۳
عندلیب :

نظرات

user_image
محمد رضا
۱۳۹۶/۰۳/۰۴ - ۰۳:۰۰:۴۲
سلام در تایپ این شعر چند غلط املایی وجود دارد وجود غلط املایی در شعرها ی این سایت غیر قابل قبول وغیر قابل تصور است لطفا بیشتر دقت کنید