ملک‌الشعرا بهار

ملک‌الشعرا بهار

شمارهٔ ۶۶ - بهار و تیمورتاش‌

۱

صدر اعظم حضرت تیمورتاش

بشنود یک نکته از این مستمند

۲

حق‌ صحبت‌ هست‌ حقی‌ معتبر

بود می‌باید بدین حق پای‌بند

۳

بنده‌ را با خواجه حق صحبت است

صحبتی دیرینه و بی‌زرق و فند

۴

دوست در سختی بباید پایمرد

واندر این معنی روایاتی است چند

۵

خود تو دانی بوده‌ام در این دو سال

پایکوب انزوا و حبس و بند

۶

گه به چنگ شحنگانی دیوخوی

گه اسیر ناکسانی خودپسند

۷

جاهلان خشنود و من مانده غمی

ناکسان بر کار و من مانده نژند

۸

ورنه بر هنجار بودم پیش از این

یافتم زین انزوا و بند پند

۹

فکر من دعوی آزادی گذاشت

کلک‌ من شمشیر حریت فکند

۱۰

مردی و آزادگی در طبع من

چون‌ زنان افکند بر رخ روی‌بند

۱۱

مرگ و پیری همچو گرگ گرسنه

می‌زند هر دم به رویم زهرخند

۱۲

محنت و تیمار مشتی کودکان

بر دلم پیکان زهرآگین فکند

۱۳

روزگارم دست استغنا ببست

آسمانم ریشهٔ مردی بکند

۱۴

قصه کوته‌، بین چه گوید بنت کعب

قطعه‌ای چون همت صوفی بلند:

۱۵

«‌عاشقی خواهی که تا پایان بری

بس که بپسندید باید ناپسند

۱۶

زشت باید دید و انگارید خوب

زهر باید خورد و انگارید قند

۱۷

توسنی کردم ندانستم همی

کز کشیدن سخت‌تر گردد کمند»

تصاویر و صوت

عندلیب :

نظرات