ملک‌الشعرا بهار

ملک‌الشعرا بهار

خطابهٔ دوم

۱

پادشها قصهٔ پاکان شنو!

شمه‌ای از حال نیاکان شنو

۲

جمله نیاکان تو ایرانی‌اند

جز پسر بهمن و دارا نیند

۳

از عقب دولت سامانیان

آن شرف گوهر ساسانیان

۴

سال هزار است کز ایران زمین

پادشهی برننشسته به زین

۵

جز ملک زندکه خون کیان

بود به‌شریان و عروقش روان

۶

پادشهان یکسره ترکان بدند

جمله شبان گله‌، گرگان بدند

۷

هستی ما یکسره پامال شد

دستخوش رهزن و رمّال شد

۸

اجنبیانی همه اهل چپو

فرقهٔ بردار و بدزد و بدو

۹

تازی وترک و مغول و ترکمان

جمله بریدند از ایران امان

۱۰

نای ببستند به مرغ سحر

بال شکستند ز طاوس نر

۱۱

گشت گل تازهٔ این باغ و راغ

پی‌ سپر اشتر و اسب و الاغ

۱۲

خامه ‌قلم گشت و دفاتر بسوخت

خشک‌ و ت روباطن‌ و ظاهر بسوخت

۱۳

بعد عرب هم نشد این ملک شاد

رسته شد از چاله و در چه فتاد

۱۴

شدعرب‌و،‌ترک‌به‌جایش نشست

مست بیامد، کت دیوانه‌بست

۱۵

بست‌عرب‌دست‌عجم‌را به پشت

هرچه توانست از آن قوم کشت

۱۶

پس مغول آمد کَتشان بسته دید

تیغ کشید و سر ایشان برید

۱۷

اسلحه از فارس‌، عرب کرد دور

بعد مغول آمد و کشتش به زور

۱۸

شد وطن کورس مالک‌ رقاب

پی‌سپر دودهٔ افراسیاب

۱۹

ظلم مغول قابل گفتار نیست

شرح وی البته سزاوار نیست

۲۰

بود مغول جانوری بی‌بدیل

پیش مغول بود عرب جبرئیل

۲۱

باز عرب رحم و مواسات داشت

دوستی و مهر و مواخات داشت

۲۲

گرچه عرب زد چو حرامی به ‌ما

داد یکی دین گرامی به ‌ما

۲۳

گرچه ز جور جلفا سوختیم

ز آل علی معرفت آموختیم

۲۴

الغرض ای شاه عجم‌، ملک جم

رفت وفنا گشت زبان عجم

۲۵

نصف زبان را عرب از بین برد

نیم دگر لهجه به ترکان سپرد

۲۶

هر که زبان داشت به مانند شمع

سوخت ‌تنش‌ زآتش‌ دل پیش جمع

۲۷

زندی و سغدی همه بر باد رفت

پهلوی و آذری از یاد رفت‌

۲۸

رفته بد از بین کلام دری

گر نگشودند در شاعری

۲۹

پادشهانی به خراسان بدند

ک زگهر فَرّخ ساسان بدند

۳۰

اهل سخن را، صله پرداختند

دفتر از اشعار دری ساختند

۳۱

آنچه اثر مانده ازیشان به جا

شاهد صدقی است برین مدعا

۳۲

از پس ایشان ملکان دگر

جایزه دادند به اهل هنر

۳۳

ربع زبان ماند از آنان به جای

ورنه نماندی اثری زان بجای

۳۴

یافت ز فردوسی شهنامه گوی

شاعری و شعر و زبان آبروی

۳۵

شهرت آن پادشهان از زمین

رفت از این کار به چرخ برین

۳۶

نام نکوشان به جهان دیر زیست

خوب‌تر از نام‌ نکو هیچ نیست

۳۷

از پس آن‌، دوره به ترکان رسید

نوبت این گله به گرگان رسید

۳۸

ترکی شد رسم به عهد تتر

عصر ملوک صفوی زان بتر

۳۹

پهلوی اندر همدان و جبال

آذری اندر قطعات شمال

۴۰

رفت درین دوره به کلی ز یاد

نصف زبان پاک ز کار اوفتاد

۴۱

عصر پسین نیز سخن مرده بود

کِرم بلا بیخ ‌سخن خورده بود

۴۲

شعر شده مایهٔ رزق کسان

مدح و هجا کاسبی مفلسان

۴۳

بی‌خردانی ز حقایق به دور

پیکرشان از ادبیات عور

۴۴

شعر تراشیده ز مدح و هجا

بی‌اثر و ناسره و نابجا

۴۵

روح ادب خستهٔ اخلاقشان

دست سخن بسته شلتاقشان

۴۶

من به سخن زمزمه برداشتم

پرده ز کار همه برداشتم

۴۷

شعر دری گشت ز من نامجوی

یافت ز نو شاعر و شعر آبروی

۴۸

نظم من آوازه به کشور فکند

نثر من آیین کهن برفکند

۴۹

درس نوینی به وطن داده‌ام

درس نو این است که من داده‌ام

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
علی رحیمی
۱۳۹۷/۰۲/۰۱ - ۰۱:۲۰:۳۷
بیت 12، مصرع دوم بین کلمات فاصله افتاده است، ر از ت جدا شده صحیح باید این باشد: " خشک و تر و ظاهر و باطن بسوخت"مصرع اول بیت 23 هم به ظاهر باید این باشد:"گر چه ز جور خلفا سوختیم"بیت 29 هم در مصرع دور ک و ز از هم جدا افتاده: " کز ..."
user_image
صالح یزدی
۱۳۹۷/۱۲/۱۲ - ۰۴:۲۲:۰۰
علیرضا در مورد مصرع اول بیت 23 کاملا درست نوشته. چرا اصلاح نمی‌کنید؟
user_image
صالح یزدی
۱۳۹۷/۱۲/۱۲ - ۰۴:۳۷:۵۲
بیت 5 خطابه‌ی 2 «جز ملک زندکه خون کیان» باید به «جز ملک زند، که خون کیان» اصلاح شود
user_image
صالح یزدی
۱۳۹۷/۱۲/۱۲ - ۰۴:۴۲:۰۳
مصرع دوم بیت 29 نیز از «ک زگهر فَرّخ ساسان بدند» باید به «کز گهر فَرّخ ساسان بدند» اصلاح شود
user_image
صالح یزدی
۱۳۹۷/۱۲/۱۲ - ۰۴:۴۵:۲۳
مصرع اول بیت 3 را چگونه باید خواند؟ وزنش درست است؟ «ترکی شد رسم به عهد تتر»