ملک‌الشعرا بهار

ملک‌الشعرا بهار

بخش ۷ - صف زندان نمرهٔ یک

۱

دیده‌ام من ز بام آنجا را

آن سیه‌چال عمرفرسا را

۲

تنگ و تاریک و سهمناک و قعیر

در و دیوارها سیاه چو قیر

۳

کلبه‌ها بی‌دریچه و روزن

تنگ و تاریک چون دل دشمن

۴

روز و شب هم در آن سیاه‌مغاک

آب پاشند تا شود نمناک

۵

هست دهلیزی اندرین جا نیز

کلبه‌ها هست در بن دهلیز

۶

چون شود در به روی کس بسته

ریه زان بستگی شود خسته

۷

که هوا نیز اندر آن حبس است

نفس‌ آنجا به‌ حبس‌ چون‌ نفس‌ است‌

۸

نیست بین مبال و محبس‌، در

در مبالند حبسیان یکسر

۹

گر ترا حشر ساس‌ و کیک‌ هواست

شو بدانجا که شهرشان آنجاست

تصاویر و صوت

دیوان اشعار ملک الشعرای بهار (بر اساس نسخه چاپ ۱۳۴۴) - تصویر ۶۹۰

نظرات