ملک‌الشعرا بهار

ملک‌الشعرا بهار

شمارهٔ ۳۱ - در وصف استاد حسین بهزاد نقاش عالیمقام

۱

خداوند هنر، استاد بهزاد

که نقش از خامهٔ بهزاد به زاد

۲

حسین رادکِش بهزاد نام است

کمال‌الدین بهزادش غلام است

۳

اگر بود او نخست‌،‌ این هست اول

اگر بود او کمال‌، این هست اکمل

۴

به رنگ‌آمیزی‌ از خورشید ییش‌ است

به‌معنی‌آفتاب‌عصر خویش است

۵

به صورت شادی و غم می‌نماید

غم و شادی مجسم می‌نماید

۶

به سحرانگیزی کلک گهرخیز

به نقش جان دهد رنگ دلاویز

۷

خداوندنگارین‌خامه‌«‌مانی‌»‌است

ولیکن بندهٔ بهزاد ما نیست

۸

«‌منوهر» پیش این استاد، باری

خجل گردد به طرح ریزه‌کاری

۹

ز رشک کلک مویین سیه‌روش

رضای اصفهانی شد سیه‌پوش

۱۰

ز صنع خامهٔ چینی نمودش

فرستد فرخ چینی درودش

۱۱

به پیش ریزه‌کاری‌های نغزش

کمال‌الملک شد آشفته مغزش

۱۲

رفائیل ار به عصرش زنده گردد

بر ِ آن کلک قادر بنده گردد

۱۳

من ارچه در سخن هستم مسلم

به وصفش عاجزم والله اعلم

۱۴

بهار اندر سخن گر داد دادست

کلامش از دل بهزاد زادست

تصاویر و صوت

دیوان اشعار ملک الشعرای بهار (بر اساس نسخه چاپ ۱۳۴۴) - تصویر ۸۷۱

نظرات

user_image
نادیا
۱۳۹۲/۰۸/۱۳ - ۰۹:۳۹:۳۷
لطفا معنی شعر رابنویسید
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۸/۲۰ - ۱۲:۳۱:۰۶
با درود به شمس گرامی من البته ملک الشعرا را دوست دارم ولی انچه مایه شگفتی است اینکه احمد کسروی که در واژه شناسی و تاریخ شخص برجسته ای است چگونه به ایشان تازیده است . و ملک الشعرا را شخصی با دانایی کمی در پارسی پهلوی یاد کرده است .