
ملکالشعرا بهار
شمارهٔ ۷۴ - رنج و گنج
۱
بروکار می کن مگو چیست کار
که سرمایهٔ جاودانی است کار
۲
نگر تاکه دهقان دانا چه گفت
به فرزندگان، چون همیخواست خفت
۳
که میراث خود را بدارید دوست
که گنجی ز پیشینیان اندر اوست
۴
من آن را ندانستم اندرکجاست
پژوهیدن و یافتن با شماست
۵
چوشد مهرمه کشتگهبرکنید
همه جای آن زیر و بالا کنید
۶
نمانید ناکنده جایی ز باغ
بگیرید از آن گنج هرجا سراغ
۷
پدر مرد و پوران به امید گنج
به کاویدن دشت بردند رنج
۸
به گاوآهن و بیل کندند زود
هماینجا، همآنجا و هرجا که بود
۹
قضا را در آن سال از آن خوب شخم
ز هرتخم برخاست هفتاد تخم
۱۰
نشد گنج پیدا ولی رنجشان
چنان چون پدرگفت شد گنجشان
تصاویر و صوت

نظرات
محمد ص
آوا
مصطفی منصوری
غلامرضاجویبار
دکتر رضا شاکری
زهرا
نادره پهلوان
اکبر
nabavar
میثم
میثم
محمد علی مدرسی عالم
حمید معصومی
علیرضابابایی شیخی
علیرضا اردلان
ناپیدا
ناپیدا
ناپیدا