
ملکالشعرا بهار
شمارهٔ ۷۷ - کل و کلاه
۱
کلی را سر از زخم ناسور بود
ز خارش توانش ز تن دور بود
۲
کنار یکی نهر، خارید سر
کلاهش فتاد اندر آن نهر در
۳
بجنبید و بشتافت بر طرف آب
ولی آب را زو فزون بُد شتاب
۴
کله گه بغلتید و گه شد به اوج
به فرجام گم گشت در زیر موج
۵
چو نومید شد کل ز صید کلاه
برون قاه قاه و درون آه آه
۶
به یاران چنین گفت: کاین رشک لاخ
برای سرم بود لختی فراخ
تصاویر و صوت

نظرات
محمد رضا
شمس شیرازی