ملک‌الشعرا بهار

ملک‌الشعرا بهار

شمارهٔ ۸۱ - تود و بید

۱

جهانست چون جنگلی بیکران

فراوان درخت و گیاه اندر آن

۲

یکی از در میوه اندوختن

درختی دگر از در سوختن

۳

چو تابید از برج خرچنگ شید

بخندید بر بارور تود، بید

۴

که این کوشش بی کران تا به کی‌؟

خمیده ز بار گران تا به کی‌؟

۵

فروهشته برگردنت پالهنگ

شکسته سر و دستت از چوب و سنگ

۶

فرو ریخته برگ و بارت بهم

به زیر لگد پشت کرده بخم

۷

به یاد که در این سرای سپنج

کشی بار این‌ درد و اندوه‌ و رنج‌‌؟

۸

خوری غم به یاد دل شاد که‌؟

به عشق که‌؟ بهر که‌؟ بر یاد که‌؟

۹

کسی کز برای تو تب کرد راست

اگر از برایش بمیری رواست

۱۰

کسی کز فراق تو لب می گزد

گر افغان کنی در غمش می‌سزد

۱۱

و دیگرکه دنیا دمی بیش نیست

در آن‌دم کس‌ ار غم‌ خورد ز ابلهیست

۱۲

تو ای بارور تود فرخ سرشت

چه‌ خوش کرده‌ای اندرین کار زشت‌؟

۱۳

نگه کن به من کاندرین جای خوب

نه‌ رنجست‌ و انده‌ نه‌ سنگست‌ و چوب

تصاویر و صوت

دیوان اشعار ملک الشعرای بهار (بر اساس نسخه چاپ ۱۳۴۴) - تصویر ۹۹۱

نظرات