ملک‌الشعرا بهار

ملک‌الشعرا بهار

شمارهٔ ۳۹ - تسلیم و رضا

۱

چون از در تسلیم نشد یار، عزیز

در چنگ رضا گشت گرفتار، عزیز

۲

خورد آن گل‌ تازه چوب و شد نفی به‌خوار

زین کار عزیز خوار شد خوار عزیز

تصاویر و صوت

دیوان اشعار ملک الشعرای بهار (بر اساس نسخه چاپ ۱۳۴۴) - تصویر ۱۱۵۲

نظرات

user_image
جمشید احمدی
۱۳۹۸/۰۷/۲۱ - ۰۴:۵۵:۲۰
سلاماین شعر مناسبتش در مورد تبعید یه امرد خوشگل و معروف بنام عزیز کاشی هست....عزیز کاشی توسط رضاخان به خوار ورامین تبعید شد و مرحوم بهار در اوج ظرافت با این دو بیت ماجرا رو روایت کرده
user_image
حسین جعفری
۱۳۹۹/۰۸/۱۴ - ۱۹:۴۱:۴۳
این عزیز کاشی "امرد" نبوده بلکه از زنان معروفه دوران رضا خان سردارسپه در زمان رئیس الوزرائی او بوده که چون دوتن ازدیپلمات های سفارت انگلیسی را درخانه خود پذیرائی میکرده و رئیس الوزراء میخواسته چشم زهری از انگلیسی ها بگیرد، درنتیجه ماموران خفیه او به خانه این زن حمله کرده آن دو تن را البته با احترام راهی سفارت انگلیس می کنند اما صاحب خانه یعنی عزیزخانم کاشی ویکی دوتن از خانم های همراه او را دستگیر و وبه امر سردار سپه شلاق زده و به ورامین تبعید می کنند و ملک الشعرا هم این قطعه را به همان مناسبت ساخته است.خانم سیمین بهبهانی غزل سرای سرشناس عصر معاصر در کتابی به نام "با مادرم همراه" که زندگی نامه خودنوشت این سراینده سرشناس است به مناسبتی از این عزیز کاشی نام برده و می نویسد که مادرش خانم فخراغظم ارغون که از زنان روشنفکرعصرپهلوی اول و دوم بوده است، به اتفاق عده ای از زنان روشنفکر دوره پهلوی اول «انجمن نسوان وطنخواه" را تاسیس کرده بود، عزیز کاشی که درآن هنگام همسر سرداراجل پسر شیخ خزعل شده و صاحب خانه بسیار مجلل و احترامی شده بود قصد داشت با پرداخت مبلعی بعنوان کمک به این انجمن، او را نیز بعنوان عضو هیات مدیره پذیرا شوند، اما مادرم به صلاحیت سایراعضای مدیره، این کمک دست ودلبازانه اورا نپذیرفت و مدتی بعد عده ای به خانه سردار اجل ریخته واورا به قتل رساندند. عزیز کاشی هم که زن ثروتمندی بود و ازشوهرش سرداراجل هم ثروت و املاکی برایش باقیمانده بود، بخش عمده ای ازآنها را صرف کارهای خیره کرد.خانم بهبهانی ازقول مادرش خانم ارغون می نویسد که عزیز کاشی زن جالبی بود درمدتی که من نزد او نشسته بودم، مرتبا ابیات حافظ را برزبان می آورد ومیگفت من نیمی از غزلهای حافظ را درحافظه دارم. با من هم(مادرم فارغ التحصیل مدرسه ژاندارک بود و معلم زبان فرانسه) مدتی به فرانسه حرف میزد.(نقل به مضمون از کتاب با مادرم همراه نوشته سیمین دانشور، نشرسخن تهران 1390).