
ملکالشعرا بهار
باد خزان (در افشاری)
۱
باد خزان وزان شد
چهرهٔ گل خزان شد
طلایه لشکر خزان از دو طرف عیان شد
چو ابر بهمن ز چشم من چشمهٔ خون روان شد
۳
ناله، بس مرغ سحر در غم آشیان زد
آشیان سوخته بین مشعله در جهان زد
عزیز من - مشعله در جهان زد
۵
خدا خدا داد ز دست استاد
که بسته رخ شاهد مهلقا را
۶
فغان و فریاد ز جور گردون
که داده فتوای فنای ما را
۷
کشور خراب، فغان و زاری
پیچه و نقاب سیاه و تاری
۸
وه چه کنم از غم بیقراری
تا به کی کشیم ذلت و بیماری
بیا مه من رویم از ورطهٔ جانسپاری
نظرات
بیژن
ناشناس
سینا
حسین همت یار
عیسی پاشاپور