سلطان باهو

سلطان باهو

شمارهٔ ۲۱

۱

می‌نالم از عشق تو، جان را خبری نیست

بیمارم غمخوارم کس را خبری نیست

۲

تا پای نهادیم درین راه تو جانان

حیران شده ام مرده دلان را خبری نیست

۳

از حال من آگاه کجا میشود آن یار

هی های که این سنگدلان را خبری نیست

۴

ای آنکه توئی طعنه زنی محض خطاست

این سوز دلم را تو چه دانی خبری نیست

۵

خوشبوی وفا می‌شنود یار ز هر آه

آه صد این بی‌خبران را خبری نیست

تصاویر و صوت

نظرات