
سلطان باهو
شمارهٔ ۳۱
۱
وه چه نیکو روی جانان دلپذیر
کس ندیدم مثل آن بدر منیر
۲
من نه واقف بود می ای دوستان
دل مرا دزدید برد آن بینظیر
۳
بیقرارم سوز در جانم رسید
و هُو عالم بالیقین ما فی الضمیر
۴
در فراقش سوزم، آرامی نماند
مانده ام حیران چو اصحاب السعیر
۵
یار در غم عشق تو نالد بسی
باید او را سخت ای جانان بگیر
نظرات