
سلطان باهو
شمارهٔ ۳۲
۱
تجوع ترانی تجرد تصل
چه خوش لذت آید چشی گر عسل
۲
عسل نیست جز جوع مردان حق
چرا باز پرسی ازین لاتسل
۳
تو راه صفا گر بجوئی بیا
که جوی مصفاست راه رسل
۴
مجرد نهء گر تو قید همه
کجا وصل با آنکه او بی مثل
۵
بجان خود مجرد شو، ای یار بس
که وصل این کمالست و ز غیر گسل
۶
شنو حین قدر یار باهُو هنوز
مجرد شو از جمله ناید خجل
نظرات