
سلطان باهو
شمارهٔ ۴
۱
نیست کس محرم که پیغامم رساند یار را
وز حقیقت حال ما آگه کند دلدار را
۲
کین ستم بیحد مکن، ظالم مشو ای جان من!
ای بی گنه مارا مکش، خنجر مزن بیمار را
۳
با بیکسان خود مشفقی، بر بیدلان قاهر شدی
برما چرا ظالم شدی، برقع مکن رُخسار را
۴
دردی که دارم در دلی، آن را تو دانی مرهمی
یا طبیب العاشقان! دارو بده بیمار را
۵
مسکین غریب بینوا، باری ز تو جوید جفا
بهر خدا درمان بده این عاشق غمخوار را
نظرات