
سلطان باهو
شمارهٔ ۴۱
۱
مینمایی خویش را صوفی منم
در دیار عابد و زاهد منم
۲
چند با خود بینی و باشی مدام
کی رهی زین دلق درویشی منم
۳
گر منی را سر دانی راه رو
تا نگویی بار دیگر کین منم
۴
یار گفتن من نمیشاید ترا
زان که من ابلیس گفته کین منم
۵
تو چرا من من کنی، ای جان من
آنکه یک قطره منی، گویی منم
نظرات