
سلطان باهو
شمارهٔ ۵۱
۱
دل را ز درد دوری صد وجه بیقراری
آرام گر نیابم، فریاد گریه زاری
۲
گویم کرا، حقیقت، واقف نه راز حالم
حیران بسی بماندم، فریاد گریه زاری
۳
صد صد خیال در دل، آید زدرد دلبر
سوزم چنانچه مجمر فریاد، گریه زاری
۴
هُو هُو بکن تو باهُو، خواهی وصال دوست
من غیر وصل خوارم، فریاد گریه زاری
۵
در دل هزار دردست، لیکن بکس نگویم
گویم کرا چه جویم، فریاد گریه زاری
۶
سوزش بسی ست در دل، یار دگر ندارم
شب و روز بیقرارم، فریاد گریه زاری
نظرات