
سلطان باهو
شمارهٔ ۹
۱
تارها زلفش چو دیدم مارها
پارها گشته دلم چون پارها
۲
کارهای جمله مشکل مانده است
زارها باید دل خود زارها
۳
صورت حسنش مبین ای بی خبر
نور ها این نیست جمله نارها
۴
یار با خوبان تو هرگز دل مده
تا نباشی همچو ما غمخوارها
۵
دین ز دست خود چو ما بگذاشتیم
تا چه کار آید مرا زنارها
نظرات