
مجیرالدین بیلقانی
شمارهٔ ۱
۱
سوخت دل از عشق دوست دوست دمی در نساخت
خواند مرا وز دو لب ما حضری بر نساخت
۲
من به وفا سوختم پرده دل گرچه او
راه جفا زد چنانک پرده دیگر نساخت
۳
شکر کنم گرچه شد شکر من زهر او
بو که بسازد مرا زهر چو شکر نساخت
۴
با تو بسازیم گفت ار کنی از دل کباب
من همه تن سوختم و آن بت کافر نساخت
۵
تا رخ خوبش نزاد عشق، ستمگر نشد
تا سر زلفش ندید فتنه مزور نساخت
۶
دید که شد تنگدست بر سر کویش مجیر
رخ ننمود از نقاب تا ز رخش زر نساخت
تصاویر و صوت

نظرات