
مجیرالدین بیلقانی
شمارهٔ ۳۰
۱
عقل من در عشق خواری می کشد
صبر باری بی قراری می کشد
۲
هر شبی بر اشگ چشمم تا به روز
دست هجرانت سماری می کشد
۳
روز روشن کار دل آسانترست
رنج تو شبهای تاری می کشد
۴
پای تو عالم ندارد تا ترا
سر سوی زنهار خواری می کشد
۵
آنکه تا او بود غمخوار تو بود
از غمت یارب چه خواری می کشد
۶
گفتمت یک بوسه گفتی جان بده
دلبرا کیکت عماری می کشد
نظرات