
مجیرالدین بیلقانی
شمارهٔ ۵۵
۱
ناوک مینداز ای صنم از غمزه بر من بیش ازین
هر چند گیلی گردنی زو بین میفگن بیش ازین
۲
قد در غمت نون کرده ام وز دیده جیحون کرده ام
مفگن که نه خون کرده ام خون در دل من بیش ازین
۳
پوشم به دامان در نهان هر شب سرشگ از پاسبان
پوشیدن آخر چون توان دریا به دامن بیش ازین؟
۴
از دوستی دل برده ای بس جان به غم آزرده ای
بد دوستی گو کرده ای با هیچ دشمن بیش ازین
۵
صبر مجیر از دست غم از سوزنت گشتست کم
نتوان جدا کردن ز هم سندان به سوزن بیش ازین
نظرات