
مجیرالدین بیلقانی
شمارهٔ ۵۷
۱
بی تو مرا یار کیست جان ستم سوخته؟
در گذر از دل که هست ز آتش غم سوخته
۲
عود و شکر سوختن هر دو بهم عادت است
دارم از آن جان و دل هر دو بهم سوخته
۳
شمع روان روی تست پس من بیدل چرا؟
راست چو شمعم ز فرق تا به قدم سوخته
۴
خصم ز تو شاد و من غمزده، ناخوش بود
شاخ خسک آبدار باغ ارم سوخته
۵
دست ستم سوخته است این دل خام مرا
گویی بینم چو دل دست ستم سوخته
۶
تا ز فراقت مجیر در دهن اژدهاست
هست طناب سپهر جمله به دم سوخته
نظرات