
مجیرالدین بیلقانی
شمارهٔ ۵۹
۱
ای گرد صبح صادق از مشگ وام کرده
روی چو آفتابت صد صبح شام کرده
۲
خون حرام ما را کرده حلال بر خود
وصل حلال خود را بر ما حرام کرده
۳
بسته کمر چو جوزا یعنی غلام خاصم
وانگه به شوخ چشمی مه را غلام کرده
۴
صد کار بوده بر هم غم را ز ناتمامی
چشمت به چشم زخمی هر صد تمام کرده
۵
جور تو دیده گردون وانگه ترا و ما را
دلبر لقب نهاده دلخسته نام کرده
۶
از بهر آنک هر شب مه را همین تقاضا
صد بوسه از لبانت بی وعده وام کرده
۷
گویی مجیر بیند یک شب ز روی مستی
تو سوی وی گذشته بر وی سلام کرده
نظرات