
مجیرالدین بیلقانی
شمارهٔ ۹
۱
یک شبه وصل تو ز صد جان بهست
ناز تو از ملک خراسان بهست
۲
بوسی از آن لعل شکر بار تو
گر بدهی بی جگر از جان بهست
۳
عقل من اندر خم زلف تو به
گوی هم اندر خم چوگان بهست
۴
چون نبود درد تو درمان پذیر
درد تو صد بار ز درمان بهست
۵
از تو غم ارزان شده در عهد تو
آنچه همه کس خورد ارزان بهست
۶
گرچه مجیر از تو به جان غم خرید
نیست پشیمان که هنوز آن بهست
نظرات